گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل بیستم در بیان انواع گناهست و توبه از آنها و در آن دو مقصد است







(مقصد اول) در بیان گناهان صغیره و کبیره است
بدان که مشهور میان علماي خاصه و عامه آنست که گناه بر دو قسم است اول کبیره دویم صغیره و در آنچه شیخ طبرسی و بعضی
از علماء گفتهاند که گناهان همه کبیرهاند زیرا که همه شریکند در مخالفت امر و نهی و صغیره و کبیره که بر گناه اطلاق میکنند
باعتبار نسبت بما فوق و بما تحت آنست مثل بوسیدن اجنبیه که صغیره است نسبت بزنا و کبیره است نسبت بنظر بنامحرم بشهوت و
این قول را نسبت بشیخ مفید و ابو الصلاح و ابن البراج و ابن ادریس نیز دادهاند بسیار بعید است و منافات با اخبار و آیات بسیار
دارد چنانچه حقتعالی فرموده است که اگر اجتناب کنید کبایر گناهانی را که نهی کردهاند شما را از آن تکفیر میکنیم و میبخشیم
گناهان شما را و باز فرموده است آنها که اجتناب میکنند از کبایر گناه و از فواحش یعنی گناهان بسیار قبیح یا رسواکننده که
موجب حد باشد مگر اثم یعنی صغیره و در احادیث وارد شده است که گناهان کبیره آدمی را از عدالت بیرون میبرد و صغیره اگر
اصرار بر آن نکند از عدالت بیرون نمیبرد و دور نیست که مراد آنها از آنکه گناه صغیره نمیباشد آن باشد که گناه را حقیر نمیباید
شمرد و معصیت خداي کبیر صغیر و حقیر نمیباشد و نافرمانی خداوند جلیل عظیم و بزرگ است بلی بعضی گناهان از بعضی بدترند
و بعضی نسبت خوردتر مینماید پس حق آنست که گناه بر دو قسم است یکی کبیره است که ارتکاب آن بدون توبه آدمی را از
عدالت بیرون میبرد و مستحق عقوبت الهی میکند بلکه از بعضی معانی ایمان نیز بدر میکند چنانچه سابقا دانستی و دیگري صغیره
است که بدون اصرار بر آن از عدالت بیرون نمیرود و اگر اجتناب از گناهان کبیره بکند ارتکاب آنها مقرون بعفو است و خداوند
بفضل خود آنها را میبخشد و بر آنها بمقتضاي وعده خود عقاب نمیفرماید 565 و مشهور میان علما آنست که
اصرار بر گناه صغیره کبیره است و در معنی اصرار خلاف است شهید گفته که اصرار یا فعلی است یا حکمی اصرار فعلی مداومت
صفحه 146 از 190
است بر یک نوع از صغایر بیتوبه یا بسیار کردن جنس صغایر را بیتوبه و حکمی آنست که عزم داشته باشد بر فعل صغیره بعد از
فارغ شدن از آن اما کسی که صغیره بکند و در خاطرش نگذرد نه توبه و نه عزم بر فعل آن ظاهرش آنست که مصر نیست و شاید
اعمال صالحه از وضو و نماز و روزه کفاره آن باشد چنانچه در اخبار وارد شده است این کلام شهید بود و بعضی گفتهاند همینکه
صغیره بکند و بعد از آن عزم بر صغیره دیگر داشته باشد باز اصرار بعمل میآید و بعضی گفتهاند همینکه صغیره بکند و بعد از آن
توبه نکند اصرار بعمل میآید و بنا بر این فرق مابین صغیره و کبیره نخواهد بود و بعضی گفتهاند بسیار کردن یک نوع از صغیره
است و بعضی گفتهاند بسیار کردن صغیره است خواه از یک نوع از گناهان صغیره و خواه از انواع مختلفه و بعضی قائل شدهاند که
بهر یک از اینها اصرار بعمل میآید و بنا بر این فرق میان صغیره و کبیره نخواهد بود و بعضی دعوي اجماع کردهاند بر آنکه بسیار
کردن گناه هر چند از یک نوع نباشد بحیثیتی که ارتکاب او گناه را زیاده از اجتناب باشد و هرگاه که گناه او را میسر شود بیتوبه
مرتکب شود البته قدح در عدالت او میکند و گمان فقیر آنست که محض عزم بر صغیره بعد از فعل آن اصرار نیست بلکه اصرار با
مداومت بر یک گناه و تکرار آنست بدون توبه یا بسیار مرتکب شدن صغایر بحیثیتی که مشعر باشد به بیاعتنائی او بشرع و دین و
در ما بین آن ندامت و پشیمانی از او ظاهر نشود و اما کبایر در اقوال علماء و اخبار اختلاف بسیار است در آن و بعضی گفتهاند هر
گناهی است که حقتعالی در قرآن مجید وعید عقاب در آن کرده باشد و بعضی گفتهاند هر گناهی است که شارع حد بر آن مقرر
کرده باشد یا تصریح بوعید عقاب در آن شده باشد و بعضی گفتهاند هر گناهی است که کردن آن مشعر بر بیاعتنائی فاعل آن
باشد بدین و بعضی گفتهاند هر گناهی است که حرمت آن بدلیل قطعی دانسته شده باشد و بعضی گفتهاند هر گناهی است که
وعید شدید بآن در قرآن یا در سنت شده باشد. و بعضی گفتهاند موافق بعضی از اخبار عامه و خاصه که آنها هفت است اول شرك
بخدا است و جمیع اعتقادات فاسده که مخل بایمان باشد دویم قتل آدمی است بنا حق سیم فحش گفتن بزن عفیفه چهارم اکل مال
یتیم است یعنی تصرف در آن بغیر حق پنجم زنا است ششم گریختن از جنگ واجب است هفتم عقوق پدر و مادر و بعضی سیزده
گناه دیگر بر آن افزودهاند لواطه و سحر و غیبت و ربا و قسم دروغ و گواهی دروغ و آشامیدن شراب و استخفاف بکعبه حق الیقین،
ص: 566 معظمه و دزدي و بیعت امام را شکستن و اعرابی شدن بعد از هجرت و ناامید شدن از رحمت خدا و ایمن بودن از عذاب
خدا و بعضی چهارده گناه دیگر را بر آن اضافه کردهاند خوردن میته و خون و گوشت حیوانی که بغیر نام خدا کشته باشند در غیر
ضرورت و رشوه گرفتن و قمار باختن وکیل و وزن را کم دادن و اعانت ظالمان بر ظلم و حبس حقوق مردم با عدم پریشانی و
اسراف در مال و مال را در حرام صرف کردن و خیانت در مال مردم کردن و مشغول بملاهی بودن مانند دف و طنبور و ناي و امثال
اینها و اصرار بر گناهان و در حدیث امام رضا علیه السّلام نزدیک باینها گذشت و نقل کردهاند که از ابن عباس پرسیدند که کبایر
هفت است گفت به هفتصد نزدیکتر است از هفت و آنچه از اکثر احادیث معتبره ظاهر میشود یکی از دو معنی است اول گناهی
چند که در قرآن مجید وعید آتش جهنم بر آن شده باشد یا تهدید عظیم بر آن شده باشد که متضمن عقاب باشد با ترك فرایضی
که وجوبش از قرآن مجید ظاهر شده باشد مثل نماز و روزه و حج و زکاة. دویم آنکه در قرآن مجید یا سنت متواتره وعید نار یا
تهدید عظیم که مستلزم عقاب باشد بر آن شده باشد و بعضی لعن بر فاعلش را نیز داخل کردهاند و بعضی اعم از سنت متواتره
گفتهاند اگر در احادیث صحیحه نیز وعید و تهدید شده باشد داخل است و قول اول اظهر است و قول اخیر احوط است و در حدیث
صحیح عمر بن عبید اینها بخصوص وارد شده است شرك و ناامیدي از رحمت خدا و ایمن بودن از عذاب خدا و عقوق پدر و مادر
و کشتن نفسی که خدا حرام کرده است و فحش گفتن و خوردن مال یتیم بغیر حق و گریختن از جنگ و خوردن سود و جادو
کردن و قسم دروغ و دزدي از مال غنیمت و ندادن زکاة واجب و گواهی ناحق و پنهان کردن گواهی حق و شراب خوردن و ترك
نماز واجب عمدا یا چیزهاي دیگر که خدا در قرآن واجب کرده است و عهد امام و خدا را شکستن یا عهد مردم نیز داخلست و قطع
رحم کردن و از مجموع اخبار آنچه وعید نار یا تهدید عظیم یا لعن در آن وارد شده است قریب به هشتاد میشود و والد حقیر در
صفحه 147 از 190
بعضی از تصانیف خود آنها را جمع کرده است و آنها است که در این حدیث صحیح مذکور شد و کهانت یعنی خبر دادن از جن و
زنا و لواطه و دزدي و افطار روزه ماه رمضان و تأخیر حج از سال استطاعت بدون عذر و آشامیدن هر مستکننده و بیعت امام را
شکستن و بادیهنشین شدن بعد از هجرت و شاید در این زمان رفتن ببلادي باشد که در آنجا عالمی نباشد و مسائل دین خود را اخذ
نتوان کرد و دروغ بستن بر خدا و رسول صلی اللّه علیه و آله و ائمه و غیبت و بعضی گفتهاند ترك جمیع سنتها و منع کردن زیادتی
آب مباح از مردم با احتیاج 567 ایشان و عدم احتیاج او و عدم احتراز از بول و کاري کردن که دشنام بپدر و مادر
آن کس بدهند و ضرر رسانیدن در وصیت بوارث و بعضی گفتهاند کراهت داشتن از قضاهاي خدا و اعتراض کردن بر تقدیرات
خدا و تکبر و حسد و عدالت مؤمنان و الحاد در حرم مکه و مدینه یعنی ظلم در آنها کردن و سخنچینی که موجب ضرر باشد و
قطع عضو مؤمنی بغیر حق و خوردن میته و سایر نجاسات و قرمساقی در حرام و اصرار بر گناهان صغیره و امر ببدیها و نهی از
نیکیها و دروغ گفتن و خلف وعده بنا بر قولی و خیانت و لعن کردن مؤمنان و دشنام دادن بایشان و آزار نمودن بیسببی و زدن
غلام و کنیز زیاده بر حدي که مستحق آن باشند و منع آب مباح از کسی که مستحق آن باشد و سد شارع مسلمانان کردن و عیال
خود را ضایع کردن و تعصب کشیدن بغیر حق و بظلم بر مسلمانان و خوردن مسکر و دو زبان بودن و مؤمنان را حقیر شمردن و
تجسس عیبهاي ایشان کردن و سرزنش ایشان کردن و افترا بستن بر ایشان و دشنام دادن ایشان و گمان بد بردن بایشان و ترسانیدن
ایشان و ترك امر بمعروف و نهی از منکر و نشستن در مجالس فسق خصوصا مجالس شرب خمر بیضرورتی و بدعت در دین و با
اهل بدعت همنشینی کردن و گناه را سهل شمردن و خوردن حرام و از مسکر تا آخر محل اشکال است کبیره بودن آنها و ایضا
حرمت غنا معلوم است و در کبیره بودن آن خلاف است و احادیث بسیار دلالت میکند بر حرمت غنا و شنیدن آن و در بعضی از
روایات مذکور است که کبیره است و غنا تحریر آواز است در حلق که موجب سرور گردد یا اندوه و مشهور آن است که فرقی
نیست میان آنکه در قرآن و دعا و ذکر باشد یا غیر و اکثر علما استثناء کردهاند از غناي حرام و حدي را که از براي تند رفتن شتر
عربان میخوانند و بعضی مرثیههاي حضرت امام حسین ع را نیز استثناء کردهاند و خالی از قوتی نیست اگر بروش نوحه عربان
بخوانند و بعضی باز استثناء کردهاند صداي زنی را که غنا کند در عروسیها از براي زنان و مردان داخل نشوند و ایضا تجویز
کردهاند نوحه زنان را در ماتمها اگر دروغ نگویند و استثناء اینها نیز خالی از قوت نیست چون احادیث معتبره نیز در اینها وارد
شده است و ابن ادریس و بعضی از علما همه اینها را حرام میدانند و ترك همه احوط است و احادیثی که در باب مدح صوت
حسن وارد شده است دلالت بر جواز غنا ندارد زیرا که بسیار است که جوهر آواز کسی خوشآیند است هر چند تحریري در آن
نباشد و همچنین گاه هست که قرآن و دعا را بنحوي میخوانند که ترجیع ظاهري ندارد و موجب حزن میشود و آن قصوري ندارد و
احادیثی که در باب خواندن قرآن بحزن و صوت حسن وارد شده است ممکن است که محمول بر این باشد و آنچه تصریح بترجیع
و غناء در آن وارد شده 568 است محمول بر تقیه است زیرا که بعضی از علماي سنیان و صوفیه ایشان غناء را در
قرآن و ذکر حلال بلکه مستحب میدانند. و خلافی نیست میان علماي شیعه در حرمت استعمال آلات لهو مانند طنبور و عود و ناي و
دف و امثال اینها اما در کبیره بودن اینها خلاف است و کسی که غناء را کبیره داند اینها را بطرق اولی کبیره میداند و بعضی از
علماء دف بیسنج را در عروسی و ختنه کردن تجویز کردهاند و بعضی مطلقا حرام میدانند و این احوط است و انواع قمار همه حرام
است و بعضی کبیره میدانند مانند نرد و شطرنج و تخم بازي و گردکان بازي و هر چه در آن گروبندي باشد مگر در شمشیر بازي و
اسب دوانیدن و اشتر و استردوانی و الاغدوانی و فیلدوانی و تیراندازي و در قمارهائی که نهی آنها بخصوص وارد شده است مانند
شطرنج و نرد و اربعۀ عشر حرام است یاد گرفتن آنها و یاد دادن و بازي کردن آنها هر چند گرونبندند و ظاهر جمعی آنست که
تخم بازي و گردکان بازي و قاب بازي نیز چنین است که بدون گرو حرام است و خالی از قوتی نیست و ظاهر اخبار آنست که
بازي نرد و شطرنج کبیره است و یحیی بن سعید در جامع گفته است حلال نیست نظر کردن بنرد و شطرنج و سلام کردن بر کسی
صفحه 148 از 190
که بازي کند باینها و در حدیث صحیح منقولست از حضرت صادق علیه السّلام که فروختن شطرنج حرام است و قیمتش را حرام
است خوردن و نگاهداشتن آن کفر است و بازي آن شرکست و سلام کردن بر کسی که بازي میکند معصیت کبیره هلاكکننده
است و کسی که بازي میکند و دست در میان آن گذارد چنانست که دست در میان گوشت خوك برده باشد و نمازش مقبول
نیست تا دستش را بشوید و کسی که نظر بآن کند چنانست که در فرج مادرش نظر کرده است و کسی که نظر کند بآن در حال
بازي کردن و سلام کند بر بازيکننده در آن حالت در گناه مساویند و کسی که بنشیند بقصد بازي کردن جاي خود را در جهنم
مهیا داند و این زندگانی باعث حسرت او باشد در قیامت و زنهار همنشینی مکن با کسی که مغرور است باین بازي که آن از
مجالسی است که اهل آنها در هر ساعت منتظر غضب الهیاند اما بگرو دویدن و سنگ بگرو انداختن و چیزهاي سنگین را بگرو
برداشتن و بلند کردن و کشتی بگرو دوانیدن و کشتی گرفتن و چوگان بازي کردن و امثال اینها اگر بگروبندي باشد حرام است و
اگر بیگرو باشد خلاف است و حکم بحرمت مشکل است خصوصا اگر غرض از ورزش غلبه بر دشمن باشد و در خصوص کشتی
گرفتن احادیث وارد شده است که دلالت بر جواز میکند بلکه بحدیث بکشتی گرفتن حسنین در حضور حضرت رسول صلی اللّه
علیه و آله و تحریص کردن آن حضرت و جبرئیل هر یک از 569 ایشان یکی را استدلال بر استحباب آن نیز میتوان
کرد. و علامه جزم کرده بحرمت انگشتر بازي و استعلام آنکه در دست من جفت است یا طاق و چوگان بازي و تفنگ و کمان
گلوله بگرو انداختن و بیک پا ایستادن و یک پا دویدن و مکث در زیر آب کردن خواه عوضی در گرو قرار داده باشند یا نه و در
کشتی گرفتن و کبوتر بگرو براه دور فرستادن و گرو دویدن اگر عوضی قرار نداده باشند تردد و اشکالی کرده است و نگاه داشتن
کبوتر از براي انس جایز است بلکه مستحب است و از براي فرستادن نامهها جایز است و بگرو فرستادن اگر با عوض باشد مشهور
حرمت است و اگر بدون عوض باشد خلاف است و جواز خالی از قوتی نیست و احوط ترکست و پرانیدن از براي تفرج و سیر
خلاف است و اکثر مکروه دانستهاند و بعضی حرام میدانند و این در صورتی است که متضمن فعل حرامی نباشد و اگر متضمن
دزدیدن کبوتر دیگران و اشراف بر خانههاي مسلمانان و شکستن شیشهها و ظروف همسایگان و امثال اینها باشد چنانکه در این
زمانها شایع است حرام خواهد بود و اکثر علماء حرام دانستهاند حیوانات را بگرو بجنگ با یکدیگر انداختن خواه عوض قرار کنند و
خواه نه و بعضی مطلقا آنها را تحریص بر جنگ یکدیگر کردن حرام دانستهاند و علامه گفته است خلافی نیست در آنکه حرام
است مدح کردن کسی که مستحق مذمت باشد و مذمت کردن کسی که مستحق مدح باشد و همچنین تعریف حسن زن مؤمنه که
شناسند و تعریف حسن پسران ساده و مزلف مطلقا خواه معین و خواه غیر معین و خواه شناسند و خواه نشناسند و خواه در نظم و
خواه در نثر و مدح حسن زنان حربی را تجویز کردهاند و خلافی نیست در حرمت سحر و آن گرهی است یا افسونی است یا سخنی
است که تکلم کنند بآن یا بنویسند یا عملی بکنند که تأثیري بکند در بدن کسی یا دل او یا عقل او بدون آنکه بظاهر مباشر آن
گردند و بعضی از جمله سحر شمردهاند خدمت فرمودن ملائکه و جن را نازل گردانیدن شیاطین را از براي کشی امور غریبه و علاج
مجنون یا مصروع یا داخل شدن آنها در بدن کودکی یا زنی و سخن گفتن بزبان او و اگر بعضی از آنها اصل داشته باشد ظاهرا از
قبیل کهانت باشد و شهید گفته است که از جمله سحر است نیز نجات و طلسمات و خلاف نیست در آنکه عمل سحر و کسبش
حرام است و ظاهرا کبیره است اما یاد گرفتن را بعضی تجویز کردهاند آن را نه بقصد عمل کردن بلکه از براي آنکه احتراز از آن
بکنند و بسا باشد واجب کفائی باشد براي دفع شبهه ساحري که دعوي پیغمبري کند و فرق میان سحر و معجزه چنانکه شیخ بهاء
الدین گفته است که چون حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله انگشتها را گشود 570 و از میان انگشتهاي مبارکش
آب جاري شد احتمال سحر نداشت و اگر انگشتها را بیکدیگر میچسبانید و میخوابانید احتمال سحر داشت و حق آنست که
معجزات انبیاء از آن واضحتر است که احتمال سحر در آنها رود و نهایتش چند قطره آب بیرون آید نه آنکه چندین هزار کس
سیراب شوند یا عصا هفتاد خروار عصا و ریسمان را بلع کند و بعد از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم معلوم است که
صفحه 149 از 190
پیغمبري نخواهد بود و امر صاحب الامر انشاء اللّه بنحوي نخواهد بود که کسی را در آن شبههاي تواند بود و در روایتی وارد شده
است که حل بکن اما مبند و اکثر این حدیث را حمل بر آن کردهاند که بقرآن و ذکر و دعاء حل کن و برطرف کن سحر را نه
بسحر و کسی که حلال داند سحر را واجب است کشتن او و ایضا خلافی نیست در آنکه حرام است کهانت و گفتهاند آن عملی
است که موجب اطاعت بعضی از جن گردد و خبرها از براي او بیاورد و این نزدیکست بسحر و از حضرت صادق علیه السّلام
منقولست که هر که کهانت کند یا کهانت کنند از براي او بیزار است از دین محمد صلی اللّه علیه و آله و ایضا خلافی نیست ظاهرا
در حرمت شعبده و آن اعمال غریبه است که معرکهگیران به جلد دستی کاري چند میکنند که غریب مینماید و سببش بر اکثر مردم
مخفی است و در کیمیا خلاف است که اصلی دارد یا نه و اگر اصلی نداشته باشد غش و تدلیس و عمر و مال ضایع کردن است و
فریب دادن مردم و همه اینها حرام است و اگر ممکن باشد که اصلی داشته باشد ظن غالب آنست که در این زمانها کسی نمیداند
و مخصوص انبیاء و اوصیاء خواهد بود و بر فرض محال کسی که داند در این اعصار حکم بحرمت مشکل است مگر آنکه متضمن
مفاسد دیگر باشد و چنانکه شیخ شهید گفته است احوط و اولی اجتناب از همه اینها است و ایضا خلافی نیست در حرمت قیافه و
آن مستند شدن است بعلامتی که از مشابهت ترکیب و صورت که بسبب آن ملحق میگردانند بعضی از مردم را ببعضی در نسب
چنانکه در باب نسب اسامه سخنی مذکور شد از باب قیافه پاهاي او و زید پدر او را ملاحظه کردند و حکم کردند که اسامه پسر
زید است و گفتهاند وقتی حرام است که جزم بآن بکنند و امر حرامی را بر آن مترتب سازند مثل آنکه نسبی را که شرعا ثابت باشد
تغییر دهند یا محرمی را نامحرم یا نامحرمی را محرم گردانند و امثال اینها و در عرف عرب و عجم قیافه دیگر میباشد که حکم
میکنند در خصوص خلقت هر کس بصفات حسنه یا ردیه او مانند کرم و بخل و شجاعت و جبن و درازي و کوتاهی عمر و امثال
اینها و اجماع کردهاند بر حرمت فروختن میته و شراب و گوشت خوك و سایر مسکرات مانند بوزة و بنگ و فروختن سگ بغیر
سگ شکاري و گله و زراعت و باغ و مشهور آنست که فروختن عذره و بول حیوانات غیر مأکول اللحم حرام است و در عذره و
بول مأکول اللحم خلاف است و جایز بودن اقوي است و روغنی که نجس شده 571 باشد مشهور آنست که جایز
است از براي سوزانیدن در چراغ در زیر آسمان ظاهرا در زیر سقف نیز توان سوخت و داخل صابون و امثال آن توان کرد و حیوان
را بآن چرب توان کرد و در دنبه و پیهی که از میته اخذ کرده باشند مشهور آنست که مطلقا استعمال نمیتوان کرد و در روایات
معتبره دلالت بر جواز سوختن در چراغ میکند و دور نیست که همه را در اموري که طهارت در آنها شرط نیست استعمال میتوان
کرد و از جمله محرمات فروختن و خریدن چیزي چند است که کافران آنها را عبادت و سجده میکنند مانند بت و چلیپا و صورت
حضرت مریم و عیسی و خریدن و فروختن آلتهاي لهو مانند عود و طنبور و کمانچه و ناي و دف و نقاره و امثال آنها و آلات قمار
مانند شطرنج و نرد و گنجفه اگر از براي استعمال حرام خرند و اگر انتفاع حلالی از آن متصور باشد بآن هیئتی که هست و مشتري
از براي آن منفعت حلال خرد اکثر تجویز کردهاند و بعضی قید کردهاند که در آن صورت حرام است که شکستهاش قیمتی نداشته
باشد و اگر شکستهاش قیمتی داشته باشد و آن را نشکسته بفروشد براي آنکه مشتري آن را بشکند و در منفعت حلالی منتفع شود و
اعتماد بر دیانت مشتري داشته باشد میتواند فروخت و بعضی گفتهاند تا آن را از هیئت خود نیندازد نمیتواند فروخت و در فروختن
ظروف طلا و نقره نیز خلاف است و از جمله محرمات فروختن اسلحه جنگ است بدشمنان دین در وقتی که جنگ داشته باشند با
مسلمانان یا شیعیان و بعضی مطلقا حرام دانستهاند و همچنین گفتهاند حرام است فروختن اسلحه به راه زنان و دزدان از براي این امور
یا مطلقا و همچنین مشهور میان علماء آنست که حرام است فروختن انگور از براي شراب کردن یعنی مذکور شود که از براي این
کار میگیرد خواه در ضمن عقد شرط کند و خواه مقارن عقد مذکور سازد و فروختن چوب از براي تراشیدن بت یا آلات قمار و
اگر بکسی بفروشد که این کارها کند و مذکور نشود که براي این میخرد مشهور کراهت است و بعضی حرام دانستهاند و احادیث
جواز بسیار است و ایضا خلاف است در اجاره دادن دکان و خانه و کشتی از براي فروختن و نقل کردن و ضبط کردن سایر
صفحه 150 از 190
محرمات و ایضا خلاف است در فروختن مسوخات مانند میمون و فیل و درندگان مانند شیر و پلنگ و اشهر جواز است خصوصا
حیوانات شکارکننده مانند یوز و چرخ و عقاب و مشهور میان علماء جواز بیع گربه است و بعضی دعواي اجماع بر آن کردهاند و
ایضا مشهور جواز بیع پوست درندگانست مانند پوست شیر و پلنگ و ابن البراج گفته است ثمن گربه را تصدق باید کرد و تصرف
دیگر نمیتوان کرد و مستند این سخن نیز معلوم نیست و ابن جنید گفته است ثمن حیوانات غیر مأکول 572 اللحم را
مانند مسوخ و درندگان در خوردن و آشامیدن صرف نمیباید کرد و مستند این سخن نیز معلوم نیست و از جمله محرمات ساختن
صورتهاي سایهدار است که اگر روشنی بر یک طرف آن بتابد سایه از آن بیفتد خواه متصل بدیوار باشد و یا جدا باشد و ظاهر
اخبار معتبره آنست که حرمت مخصوص صورت حیوان ذي روح است هرگاه مجسم و سایه دار باشد پس صورتها که بر دیوارها و
فرشها نقش کنند حرام نخواهد بود و صورت درخت و گل و گیاه و بناها که سایهدار باشد حرام نخواهد بود و بعضی صورت ذي
روح را مطلقا حرام میدانند گو سایه نداشته باشد و بعضی صورت ذي روح را نیز حرام میدانند و این قول مخالف احادیث معتبره
است اگر چه احوط است و فروختن صورت مجسمه نیز مشهور حرام است و کواکب را مؤثر تام دانستن چنانکه بعضی از علماء
قائلند کفر است و مؤثر ناقص دانستن بآنکه اوضاع فلکی را تأثیر فی الجمله هست مانند تأثیر آفتاب در حرارت و ماه در برودت اکثر
علماء فسق میدانند و اگر مؤثر ندانند و گویند عادت الهی جاري شده است که چنین وضعی که در فلک بهم رسد فلان امر در
زمین حادث میشود یا آنکه حقتعالی این را علامتی براي امري قرار داده است اکثر گفتهاند حرام نیست و شهید گفته است مکروه
است و اکثر علماء نظر و فکر در علم نجوم و یاد دادن و آموختن آن را حرام میدانند چنانکه احادیث بسیار بر آن دلالت دارد و ابن
طاوس و بعضی از علماء گفتهاند اگر اعتقاد بتأثیر نداشته باشد حرام نیست و آنچه از مجموع احادیث معتبره ظاهر میشود آنست که
اوضاع اینها علامت حدوث حوادث هستند و کامل این علم مخصوص انبیاء و اوصیاء است و این یک راه علم ایشانست بامور آینده
و غیر ایشان احاطه تامه باین علم ندارند و باین سبب و اسباب دیگر از مصالح کلیه منع کردهاند سایر خلق را از تفکر در اینها و
حکم کردن بحدوث حوادث بسبب اینها و تعلیم این علم را حرام گردانیدهاند و فرمودهاند منجم مانند کاهن است و کاهن مانند
ساحر است و ساحر مانند کافر است و کافر در جهنم است و حضرت صادق علیه السّلام منجمی را فرمود که کتابهاي خود را
بسوزان و اما سعادت و نحوست کواکب نیز از احادیث ظاهر میشود و بعضی سعادت و بعضی نحوست دارند و مردم در این باب نیز
علم ناقصی دارند و خدا قادر است که بدعاء و تصدق و توسل بجناب مقدس او نحوست اینها را مبدل گرداند بسعادت و بترك
اینها و اعتماد بر علم ناقص خود و ارتکاب معاصی و قلت توسل و ضعف توکل سعد آن را نحس گرداند لهذا در دفع مخاوف و
رفع بلایا امر بتصدق و توکل و تضرع و دعاء فرمودهاند و نهی از رعایت ساعات نمودهاند مگر نکاح و زفاف و سفر و بعضی از امور
که امر باحتراز بودن قمر در عقرب در آنها نمودهاند و گمان فقیر آنست که آن نیز بر وفق اصطلاح منجمین نیست بلکه محاذات
ستارههاي عقرب مراد است چنانچه مدار عرب بر آن 573 بوده و هست و در میان عرب منجمی و تقویمی شایع
نبوده است و از عادت جمیله شارع معلوم است که بناي عادت و معاملات ایشان را بر امور ظاهره گذاشته است که خواص و عوام
در آن یک نسبت داشته باشند و در این زمان اکثر ستارههاي عقرب ببرج قوس منتقل شده است. و اما علم هیئت افلاك و کمیت و
کیفیت حرکات آنها مشهور آنست که حرام نیست بلکه بعضی مستحب دانستهاند بسبب آنکه باعث اطلاع بر غرایب حکمت و
عظمت قدرت حق تعالی میشود و حق آنست که اهتمام زیاد در این موجب تضییع عمر است و اکثر مبتنی بر اوهام و خیالی چند
است که بعضی از حرکات محسوسه کواکب بر آنها منطبق میشود و در بعضی حیران شدهاند و آن را از مشکلات آن فن شمردهاند
و ارصاد مختلفه که بستهاند در اکثر امور با یکدیگر مخالفند و بغیر خداوندي که آنها را خلق کرده است و انبیاء و اوصیاء که
بایشان وحی و الهام نموده است دیگري را بر حقایق آنها اطلاعی نیست اما قلیلی از آنکه مثمر مزید اطلاع بر قبله و اوقات صلاة و
غیر ذلک بوده باشد خوب است و شهید فرموده است که اما رمل و فال و مثل آنها حرام است با اعتقاد بمطابقه آنها با واقع آنها زیرا
صفحه 151 از 190
که علم غیب مخصوص خداست و اگر بر سبیل فال نیک شنود و گوید باکی نیست زیرا که روایت کردهاند که رسول خدا صلی
اللّه علیه و آله و سلّم فال نیک را دوست میداشت و طیره یعنی فال بد را کراهت داشت. مؤلف گوید که احوط آنست که رجوع
باین قسم مردم نکنند و سخن ایشان را تصدیق ننمایند زیرا که اخبار بسیار در نهی از رفتن نزد کاهن عراف وارد شده است و این
جماعت که خبر از آینده میدهند بظن و تخمین عرافند و آنکه میگویند که رمل از حضرت دانیال مأخوذ است اصلی ندارد و ابن
ادریس در سرائر از کتاب مشیخۀ بن محبوب از هشیم روایت کرده است که گفت بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که نزد
ما در جزیره مردي هست که بسیار است که خبر میدهد کسی را که مال او را دزد برده است یا مانند آن از چیزهاي مخفی حضرت
فرمود که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که هر که برود بسوي ساحري یا کاهنی یا کذابی که تصدیق او کند در
آنچه میگوید پس بتحقیق که کافر شده است بهر کتابی که خدا فرستاده است- و گفتهاند حرام است غشی که مخفی باشد مانند
آب در شیر کردن و مشاطگی که از براي فریب دادن مردم باشد و اکثر فقهاء گفتهاند که حرام است مردان را لباس زنان پوشیدن و
خود را بزینتی که مخصوص زنان باشد زینت کردن مانند وسمه برابر و گذاشتن و لباس مخصوص زنان پوشیدن و خلخال و دست
بند پوشیدن و همچنین گفتهاند حرام است زنان را پوشیدن لباسی که مخصوص زنان نباشد مانند عمامه و کمربند و جزم بحرمت
اینها خالی از اشکال نیست 574 و بعضی نقش کردن صورت و سایر اعضاي زنان را بنیل و سرمه حرام دانستهاند و
این نیز خالی از اشکال نیست و احوط آنست که اجتناب کنند از زي مخصوص کفار و پوشیدن لباسی که مخصوص ایشانست زیرا
که از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که حقتعالی وحی کرد بسوي پیغمبري از پیغمبران که بگو قوم خود را که نپوشند لباس
دشمنان مرا و نخورند خوراك دشمنان مرا و شبیه نشوند بشکل دشمنان من که ایشان دشمن خواهند بود چنانکه آنها دشمن منند و
اکثر علماء گفتهاند که جایز نیست اجرت گرفتن بر اعمال واجبه مانند غسل دادن اموات و کفن کردن و دفن کردن و نماز کردن بر
آنها و سید مرتضی تجویز اجرت کرده است بر اینها و خالی از قوتی نیست و بر مستحبات گفتهاند مزد میتوان گرفت و اکثر گفتهاند
حرام است اجرت گرفتن بر اذان و سید جایز دانسته است و هم چنین اجرت بر پیشنمازي جایز نیست و مشهور آنست که اجرت بر
قضاء و حکم میان مردم جایز نیست و بعضی تجویز کردهاند اما همه تجویز دادن مؤذن و پیش نماز و قاضی را از بیت المال و
همچنین اگر وقفی بر این جماعت کرده باشند میتواند گرفت و مشهور آنست که جایز است اجرت گرفتن بر صیغه نکاح و بر
خواستگاري و بر طلاق و جمعی از علماء گفتهاند که جایز نیست خریدن و فروختن قرآن مجید و اگر فروشند باید که جلد و کاغذ
را بفروشند و بعضی مکروه دانستهاند و احوط آنست که جلد و غلاف را بفروشند و باقی را ببخشند زیرا که احادیث بسیار در نهی
آن وارد شده است و از جمله آنها روایت سماعه است که گفت از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود مصحفها را
مفروشید که فروختن آنها حرام است پرسیدم چه میفرمائی در خریدن آنها فرمود جلد و کاغذ و غلاف را بخر و زنهار مخرورقی را
که قرآن بر آن نوشتهاند که بر تو حرام خواهد بود وزرش بر آنکه فروخته است حرام است و در حدیث صحیح از آن حضرت
منقولست که فرمود بخرم مصحف را دوستتر میدارم از آنکه بفروشم و این حدیث دلالت بر کراهیت میکند و بر اجرت گرفتن
کتابت مصحف مشهور کراهت است و بعضی با شرط حرام میدانند و حدیث بر نهی وارد شده است و احوط آنست که ابتدا شرط
نکند و بعد از نوشتن آنچه بدهد قبول کند یا اجرت را بازاي غیر قرآن گیرد از آیه و خمس و عشر و جزو و امثال اینها یا قیمت
مرکب قرار کنند و جایز است اجرت گرفتن بر کتابت کتب فقه و حدیث و سایر علوم مباحه و مشهور میان علماء آنست که قدري
از قرآن مجید را که یاد گرفتن آن واجب است اجرت گرفتن بر تعلیم آن حرام است و زیاده از آن را اجرت گرفتن براي تعلیم
مکروه است و اگر اول شرط کند کراهت آن اشد است و بعضی با شرط حرام دانستهاند و احوط آنست که شرط نکنند و اکثر
علماء اجرت 575 گرفتن بر مسائل ضروریه اصول دین و فروع دین را حرام دانستهاند و در سایر علوم ادبیه و طب و
صناعات حلال آن را جایز دانستهاند و حرمت اخذ اجرت بر مطلق واجبات نزد فقیر ثابت نیست و مشهور آن است که جایز است
صفحه 152 از 190
اجرت گرفتن بر تلاوت قرآن که ثواب آن را از براي زنده یا مرده هدیه کند و در بعضی از اخبار منع وارد شده است و حمل بر
آنکه شرط کرده باشند کراهت شدید دارد و احوط عدم شرط است و رشوه گرفتن در حکم شرعی باجماع حرام است خواه از
براي او حکم کند یا از براي خصم او بلکه از جمله کبایر است و از حضرت باقر علیه السّلام منقولست که رشوه گرفتن در حکم
کفر است بخدا و رسول او و رشوه دادن نیز حرام است مگر آنکه محق باشد و داند که بدون رشوه از براي او حکم نمیکنند و حق
او ضایع میشود در این صورت بعضی تجویز کردهاند و مرافعه کردن نزد حکام جور و کسی که اهلیت حکم نداشته باشد حرام
است مگر آنکه حاکم عادل نبوده باشد یا باشد و از روي تقیه حکم نکند یا اگر حکم کند حکم او جاري نشود در این صورت
تجویز مرافعه بسوي او کردهاند و احوط آنست که تا ممکن باشد حکم بسوي ایشان نکنند و در حدیث وارد شده است که اگر بحق
نیز از براي او حکم کند آنچه میگیرد بر او حرام است و مصحف را بطلا و بغیر سیاهی نوشتن مکروه است و بعضی حرام دانستهاند
آن را و گفتهاند مکروه است عشر آن را بطلا نوشتن چنانکه بسند موثق از سماعه منقول است که پرسید از حضرت صادق علیه
السّلام که مردي هست که عشر مصحفها را بطلا مینویسد حضرت فرمود که صلاحیت آن ندارد آن مرد گفت این معاش من است
حضرت فرمود که اگر از براي خدا ترك کنی خدا وسیله از براي روزي تو خواهد ساخت و بسند دیگر از محمد وراق منقولست
که گفت عرض کردم بر حضرت صادق علیه السّلام قرآنی را که خمس و عشرش را بطلا نقش کرده بودند و در آخرش یک
سوره را بطلا نوشته بودند حضرت عیب نکرد هیچ چیز آن را مگر نوشتن قرآن را بطلا و فرمود خوشم نمیآید که بنویسند قرآن را
مگر بسیاهی چنان که اول مرتبه بسیاهی نوشتند یعنی نوشتن حضرت امیر علیه السّلام نه نوشتن عثمان و این حدیث دلالت میکند بر
آنکه عشر را بطلا نوشتن حرام دانسته و زینت بطلا کردن بد نباشد و ابو الصلاح زینت کردن قرآن را بطلا حرام دانسته است و
مشهور میان علماء آن است که طلاکاري کردن مسجد حرام است بعضی مطلق نقاشی کردن را حرام دانستهاند و مستند هیچ یک
معلوم نیست و مسجد را داخل راه یا خانه کردن حرام است و نجاست متعدي را داخل مسجد کردن حرام است و بعضی غیر متعدي
را نیز حرام دانستهاند و ثابت نیست و اعانت ظالمان در ظلم حرام است و در غیر ظلم مشهور آنست که حرام نیست مانند عمارت
کردن و طبخ کردن 576 و سایر خدمات مباحه و در بعضی اخبار منع از مطلق معاشرت و اعانت ایشان وارد شده
است و محتمل است که محمول بر مخالفان مذهب باشد و حقتعالی فرموده است رکون مکنید بسوي آنها که ستم کردهاند پس
مس میکند شما را آتش جهنم و شما را بغیر از خدا یاوري نخواهد بود پس یاري کرده نخواهید شد و رکون را اکثر تفسیر
کردهاند بمیل قلبی و بعضی گفتهاند مراد از ظالمان در این آیه مشرکانند و بعضی گفتهاند مراد دخول بایشان است در ظلم و راضی
بودن بفعل ایشان و اظهار محبت ایشان نه محض مخالطه و معاشرت از براي دفع ضرر ایشان و در بعضی از روایات وارد شده است
که رکون مودت و خیرخواهی و اطاعت است پس باید با فساق و ظالمان از جهت فسق و ظلم بد بود و راضی باعمال ایشان به هیچ
وجه نباید بود و احوط آنست که بدون تقیه یا مصلحت شرعی مانند هدایت ایشان یا دفع ضرر از مؤمنی یا قضاي حاجت مضطري با
ایشان معاشرت و مودت نکنند و مشهور میان علماء آنست که حرام است نوشتن و حفظ کردن کتب منسوخه و یاد گرفتن و یاد
دادن آن مانند توریۀ و انجیل و کتب اهل ضلالت و بدعت مانند کتب سنیان و سایر مخالفان و کتب حکماء و صوفیه و ملاحده
مگر از براي نقض و باطل کردن یا حجت کردن بر ایشان یا اخذ کلمات حقه از آنها یا تقیه و مشهور میان علماء آنست که آنچه
پادشاهان و حکام بعلت خراج از رعایا میگیرند از ایشان میتوان خرید و قبول هبه کرد و جایزهها و بخششهاي ایشان را قبول
میتوان کرد بعد از آنکه ایشان از رعایا گرفته باشند و اکثر گفتهاند که اگر این کس را حواله کنند بر محل باز جایز است گرفتن و
در این شق اشکالی هست و پدر اگر واجب النفقه فرزند صغیر خود باشد از مال او بقدر نفقه میتوان برداشت و از مال فرزند بالغ
میتواند نیز برداشت اگر نفقه او را ندهد و اگر مرافعه بحاکم شرع ممکن باشد در این صورت احوط آنست که بدون مرافعه
برندارد و اکثر گفتهاند که زنان نان و نان خورش را بدون اذن شوهر تصدق میتوانند کرد اگر او نهی نکند و زیاده نکند که ضرر
صفحه 153 از 190
باو رساند و اگر مالی را به کسی داده باشند که بفقرا یا علماء یا صلحا بدهد مشهور آنست که اگر خود احتیاج داشته باشد و
موصوف باین صفت باشد از براي خود میتواند برداشت و بعضی قید کردهاند که بشرطی که زیاده از دیگران برندارد و در بعضی
از روایات منع وارد شده است و احوط آنست که تا نهایت اضطرار نداشته باشد برندارد اما بعیال خود میتواند داد اگر قادر بر نفقه
ایشان نباشد و مشهور میان علماء آنست که خصی کردن حیوانات غیر انسان جایز است و بعضی حرام دانستهاند و بعضی کمان
گلوله انداختن را حرام دانستهاند مطلقا و بعضی گفتهاند اگر از براي لهو و لعب باشد حرام است و جایز 577 است
استخوان و دندان فیل را فروختن و شانه کردن و امثال آن از آن ساختن و بعضی مکروه دانستهاند وجهی ندارد بلکه استعمال شانه
آن مستحب است و از جمله محرمات که جمعی از اکابر علماء تصریح بحرمت آن کردهاند خواندن و شنیدن قصههائی است که
همه آنها دروغ است مانند قصه رموز حمزه و افسانههاي معلوم الکذب یا بعضی از آنها که معلوم الکذبست مانند روایات
موضوعه مخالفان که مشتمل است بر تخطئه انبیاء و نسبت فسوق و معاصی بایشان با مدح خلفاي جور یا کرامات مبتدعه صوفیه یا
افتراء بر اکابر علماء شیعه و امثال اینها از امور باطله مگر آنکه غرض رد و ابطال آنها باشد یا از براي تقیه مضطر شود به خواندن و
شنیدن آنها چنانکه آیه سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ بر آن دلالت دارد بنا بر بعضی از تفاسیر. و ابو الصلاح در کافی گفته است که حرام است
دروغ و از جمله دروغ است صحبت داشتن شب بقصههاي قصهخوانان که جنگهاي دروغ اختراعی را نقل میکنند یا بر جنگهاي
واقع چیزها زیاد میکنند و شیخ یحیی بن سعید در جامع گفته است حرام است شبنشینی کردن بذکر دروغ و قصههاي اختراعی و
قصههائی که دروغها بر آنها زیاده کردهاند و بقصههاي دیگر مکروه است براي آنکه مانع بیداري آخر شب میشود و ابن بابویه در
کتاب عقاید روایت کرده است که قصهخوانان در خدمت حضرت صادق علیه السّلام مذکور شدند فرمود که خدا لعنت کند ایشان
را که تشنیع میکنند بر ما و گفته است که باز از آن حضرت سؤال کردند از قصهخوانان آیا حلال است گوش دادن بسخنان ایشان
حضرت فرمود که نه و فرمود که هر کس گوش اندازد بسوي سخنگوئی پس بتحقیق که او را پرستیده است پس اگر آن سخنگو
از جانب خدا سخن گوید خدا را پرستیده است و اگر از جانب شیطان سخن گوید شیطان را پرستیده است و باز از آن حضرت
پرسیدند از قول خداوند که شعراء پیروي ایشان میکنند گمراهان حضرت فرمود که مراد از شعراء قصهخوانانند و احوط آنست که
قصههاي ایام کفر و جاهلیت و پادشاهان عجم را نیز نخوانند هر چند راست باشد مگر از براي مصلحت یا فایده دین زیرا که حق
تعالی فرموده است وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِي لَهْوَ الْحَ دِیثِ لِیُضِ لَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ الخ آیه یعنی از مردم کسی هست که میخرد حدیث
باطلی را از براي آنکه مردم را از راه خدا غافل گرداند و بآیات قرآن استهزاء کند اینها از براي ایشان عذابی هست خوارکننده و
شیخ طبرسی و سایر مفسران روایت کردهاند که این آیه در شأن نضر بن الحارث نازل شد که او تجارت میکرد و میرفت بطرف
فارس و اخبار پادشاهان عجم را میخرید و میآورد و از براي قریش نقل میکرد و 578 میگفت محمد صلی اللّه علیه
و آله شما را خبر میدهد بحدیث عاد و ثمود و من از براي شما نقل میکنم قصههاي رستم و اسفندیار و اکاسره و پادشاهان عجم را
پس خوش میآمد آنها را شنیدن آنها و ترك میکردند شنیدن قرآن را این را از کلینی روایت کردهاند و کلینی و شیخ طوسی بسند
حسن کالصحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که حضرت امیر علیه السّلام قصهخوان را دید که در مسجد قصه
میخواند تازیانه بر او زد و او را از مسجد بیرون کرد و ابن بابویه بسندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که
حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود که چون به بیند مردي را که در روز جمعه احادیث جاهلیت و کفر را نقل میکند بزنید بر
سرش اگر چه بسنگ ریزه باشد و خواندن شعري که مشتمل بر دروغ و لغوي نباشد مجوز است و بسیار خواندن و شنیدن آن مکروه
است سیما در ماه رمضان و در شب جمعه و روز جمعه و در مطلق شب و در حال احرام و در حرم و هر چند شعر حق باشد و
منقولست که شکمی که مملو از چرك و ریم باشد بهتر است از آنکه مملو از شعر باشد و منقولست که هر کس که بیتی از شعر در
روز جمعه بخواند بهره آن در آن روز همانست و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله منقولست که شعر از شیطان است اما از آن
صفحه 154 از 190
حضرت روایت کردهاند که از جمله حکمت است شعر و از حضرت امیر علیه السّلام و از حضرت امام رضا علیه السّلام و سایر ائمه
شعر نقل کردهاند و مکرر تمثیل و استشهاد بآن میفرمودهاند و احادیث بسیار در فضل و ثواب در مدح حضرت رسول صلی اللّه علیه
و آله و ائمه و مراثی حضرت امام حسین علیه السّلام وارد شده است و خلافی نیست در آنکه شعري که متضمن فحش یا هجو
مؤمنی باشد یا تعریف زن معین نامحرمی یا تعریف حسن پسري مطلقا حرام است اگر چه در اخیر سخنی هست و گفتهاند اگر
تعریف حسن زن خود یا کنیز خود در شعر یا در غیر شعر بکند حرام نیست و بعضی گفتهاند اگر چه حرام نیست اما چون منافی
مروت است از عدالت بیرون میبرد لیکن اشتراط مروتی که فقهاء گفتهاند در عدالت ثابت نیست و شعري که مشتمل بر مدح زیاد
باشد که موهم کذبست اگر حمل بر تجویز مبالغه توان کرد حرام نیست و اگر نتوان کرد بعضی گفتهاند که داخل کذبست و حرام
است و بعضی گفتهاند کذب از آن حیثیتی حرام است که باعث آن میشود که مردم خلاف واقع را واقع دانند و بناي شعر بر این
نیست و غرض شاعر خبر نیست بلکه بانشا بر میگردد و این سخن بعید از حق نیست اما اگر متضمن مدح ظلمه باشد و تحسین ظلم و
فسق و اغراي ایشان بر آنها باشد دور نیست که از این جهت حرام باشد و از جمله محرمات حسد و بغض و عداوت مؤمنان است و
اگر علماء اینها را حرام دانستهاند مطلقا اما چون اینها امور قلبیهاند تا اظهار نکنند معلوم نمیشود و خلاف عدالت ثابت نمیشود و از
بسیاري از احادیث 579 ظاهر میشود که اظهار اینها معصیت است و اصلش معصیت نیست و گمان فقیر این است و
هم چنین گمان بد بمؤمنان بردن اظهارش حرام است و اگر اصلش حرام باشد حرج لازم میآید و بعد از این انشاء اللّه مذکور
خواهد شد و هجران و ترك معاشرت مؤمنان را از جمله معاصی شمردهاند چنانچه احادیث بسیار دلالت بر آن میکند اما ظاهرا
محمول است بر آنکه از روي بغض و عداوت باشد نه مطلقا زیرا که ترك معاشرت اسباب بسیار میدارد و از جمله محرمات تجسس
عیوب مؤمنان است و آیات و اخبار بسیار در نهی و مذمت آن وارد شده است و ایضا مشرف شدن بر خانه مسلمانان و یا از رخنهها
و روزنهها نظر به حرم ایشان کردن حرام است و اگر او را منع کنند ممتنع نشود چیزي بر او بزنند که منتهی بقتل او شود خونش هدر
است اما آنکه باید که تا منع بکمتر ممکن باشد بزیاده تعدي نکنند و پوشیدن حریر از براي مردان در غیر حال جنگ با کفار و حال
ضرورت که جامعه دیگر نداشته باشد و خوف ضرر داشته باشد حرام نیست و اگر حریر محض نباشد یا پنبه و کتان و پشم و امثال
اینها قصور ندارد مگر آنکه مستهلک باشد و بعضی ده یک و بعضی پنج یک گفتهاند و احوط آنست که بر رو نیندازد و اگر تکیه
کند یا فرش کند باکی نیست و پوشیدن طلا نیز مردان را حرام است و پوشیدن طلا و حریر اطفال را اکثر تجویز کردهاند اما شراب و
مستکننده بایشان آشامیدن حرام است و خلافی نیست در آنکه حرام است خوردن و آشامیدن در ظروف طلا و نقره و مشهور
آنست که مطلقا استعمال آنها حرام است و از براي غیر استعمال و نگاهداشتن خلافست و احوط ترکست و نقره کمی که استعمال
کنند مانند سردسته شمشیر و زنجیر و جلقه نقره و قطعه نقره که بر ظرف چسبانیده باشند یا ظرفی که بعضش نقره باشد مشهور
آنست که جایز است و اکثر گفتهاند که از موضع نقره اجتناب میباید کرد و بعضی تجویز کردهاند زینت کردن شمشیر و مصحف
را بطلا و نقره چنانکه روایت وارد شده است و احوط آنست که زین و لجام از طلا و نقره نباشد و در حدیث صحیح وارد شده
است که اگر نقره را روکش کرده باشند که جدا نتوان کرد باکی نیست و اگر جدا توان کرد سوار نشوند و در سرمه دان و ظرفهاي
کوچک که از براي غالیه و امثال آن میسازند خلافست و میل طلا و نقره را استعمال کردن باکی نیست و مساجد و مشاهد را
بقنادیل طلا و نقره زینت کردن خلاف است و همچنین خلافست در زینت کردن در و دیوار و سقف بطلا و سر قلیانها و میانها و
نعلبکیهاي طلا و نقره اشکالی هست و احوط اجتناب است خصوصا از نعلبکی که در آن احتمال حرمت بیشتر است و لولههاي طلا
و نقره دور نیست که مجوز باشد و در سرنی که بدهان میگذارند اگر طلا و نقره باشد احوط است و 580 آئینهها و
صندوقچههاي ملبس بطلا و نقره محل اشکالست و احوط اجتنابست از همه اینها و اگر مأکول و مشروب را از ظرف طلا و نقره
بظرفهاي دیگر برگردانند و بخورند آن طعام حرام نیست و زنان را تحلیه بطلا و نقره جایز است و در ظروف حکم مردان دارند و از
صفحه 155 از 190
جمله محرمات نظر کردن مرد است از روي شهوت و تلذذ به پسران ساده بلکه مزلف نیز و در این خلافی نیست ظاهرا میان علماء و
ایضا حرام است بوسیدن ایشان بشهوت و از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله منقولست که زنهار حذر کنید از پسران ساده اولاد
اغنیاء و پادشاهان که فتنه ایشان بدتر است از فتنه دختران در خانهها و فرمود که هر که پسري را بشهوت ببوسد حقتعالی در قیامت
لجامی از آتش بر سر او کند و منقول است که هر که پسري را بشهوت ببوسد لعنت کنند او را جمیع ملائکه آسمان و زمین و خدا
مهیا کند از براي او جهنم را و بد مصیري است جهنم از براي او و اگر از روي لذت و شهوت نباشد مرد بدن مرد را میتواند دید بغیر
عورتین و زن بدن زن را میتواند دید بغیر عورتین و مرد را حرام است نظر کردن بعورت زن و زن را حرام است نظر کردن به عورت
مرد و واجب است مرد را و زن را که عورت خود را بپوشانند از نامحرم اگر بالغ باشد یا صبی ممیز باشد و مراد بعورت در مرد ذکر
و خصیهها و حلقه دبر است و در زن فرج پیش و پس است و بعضی گفتهاند عورت مرد و زن از ناف است تا زانو و بعضی گفتهاند
از ناف است تا نصف ساق و قول مشهور اقویست و بعضی گفتهاند زنان کافره نامحرمند بر زنان مسلمانان و مرد تمام بدن زن خود
را میتواند دید حتی عورت او را و او نیز تمام بدن شوهر را میتواند دید حتی عورت و هم چنین کنیز تمام بدن آقا را میتواند دید و
آقا تمام بدن او را میتواند دید اگر شوهر ندارد و مرد تمام بدن زنان محرم خود را میتواند دید غیر عورت مانند مادر و خواهر و بر
عکس و محرمی که بشیر خوردن محرم شده باشد باز این حکم دارد و هر موضعی را که نظر میتوان کرد بغیر شهوت لمس نیز
میتوان کرد و صاحب جامع گفته است مرد محرم نظر میتواند کرد از زن محرم رو را و دستها را و سینهها را و سر و ساقها و بازوها را
زیرا که حق تعالی مواضع زینت را از محارم حلال کرده است و اینها مواضع زینت است و خلافی نیست در آنکه زن نامحرم را بغیر
رو و دستها نمیتوان دید بیضرورت خواه با شهوت باشد خواه بدون شهوت و ایضا خلافی نیست در آنکه رو و دستهاي آنها را با
لذت و شهوت جایز نیست دیدن و بدون شهوت بعضی گفتهاند جایز است با کراهت و بعضی گفتهاند حرام است مطلقا و بعضی
گفتهاند که یک نظر جایز است و اعاده نظر حرام است و قول اول خالی از قوتی نیست و آیات و اخبار بر آن دلالت دارد و بر نظر
کردن غلام بالغ بسوي مالکه خود 581 خلافست و مشهور حرمت است اگر خصی نباشد و خواجهسرایان که ذکر و
خصیههاي آنها را بریده باشند خلافست بعضی گفتهاند مالکه خود را میتوان دید و خالی از قوتی نیست و بعضی گفتهاند غیر مالکه
خود را نیز میتواند دید و بعضی گفتهاند مطلقا جایز نیست و این احوط است اگر چه بعضی از اخبار دلالت بر آن دو قول میکند
خصوصا اول و از این قول چند فرد را استثنا کردهاند (اول) کسی که خواهد زنی را بخواهد جایز است نظر کردن بر او و دست او و
بعضی گفتهاند بر مو و گردن او نیز میتوان نظر کرد و در روایات دارد و هم چنین زن نیز میتواند نظر کند بسوي مردي که اراده
تزویج او دارد (دویم) کنیزي که خواهد بخرد جایز است نظر کند بدست و رو و مو و در سایر بدن بغیر عورت خلافست و احوط
آنست که بدون تحلیل آقا نظر نکند (سیم) مشهور آنست که جایز است نظر کردن بسوي دست و رو و موي کفار که در امانند
مادام که از روي شهوت نباشد و بعضی جایز میدانند و اول اقویست (چهارم) مشهور آنست که نظر بکنیز دیگران بدون شهوت
میتوان کرد چنانچه که در اعصار سابقه شایع بوده است که ایشان در مجالس مردان خدمت میکردهاند بعضی منع کردهاند و جواز
اقوي است (پنجم) نظر کردن بدختران کوچک و زنان پیري است که مظنه شهوت و لذت نباشد علی المشهور (ششم) در حال
ضرورت جایز است نظر کردن فصاد و حجام و جراح و طبیب بقدر ضرورت حتی عورت و از براي شاهد شدن و اداي شهادت
کردن و در صبی غیر ممیز خلافی نیست که خود را از او پوشانیدن واجب نیست و در نابالغ ممیز خلاف است و احوط آنست که
ولی او را منع کند از داخل شدن بر زنان نامحرم و زنان غیر رو و دست خود را از او بپوشانند و مشهور میان علماء آن است که زنان
را نیز جایز نیست نظر کردن بسوي مردان و بعضی رو و دست را استثناء کردهاند و خالی از قوت نیست چنانکه در اعصار رسول
صلی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه زنان بمجلس مردان میآمدند و در نمازها حاضر میشدهاند و از براي حوائج ببازارها میرفتهاند و
ایشان را منع نمیکردهاند. و در شنیدن صداي زن اجنبیه خلاف است بعضی گفتهاند مطلقا حرام است و بعضی بالتذاذ و خوف فتنه
صفحه 156 از 190
حرام میدانند و احوط آنست که زیاده از قدر ضرورت سخن نگوید و نشنود بهتر آنست که زن در پس درآید درشت سخن بگوید
و از روي عشوه و ناز و صداي خوش آینده سخن نگوید و در وطی دبر زن خلافست بعضی حرام دانستهاند و اشهر کراهت است و
حرام است ذکر را بدست یا سایر بدن بمالد تا منی بیاید و اگر بدست یا انگشت یا بعضی از اعضاي زن خود یا کنیز خود بازي کند
تا منی بیاید جایز است و بچیز دیگري جایز نیست و در بازي 582 کردن و مالیدن ذکر خود بدست زوجه و کنیز
خود تا منی بیاید خلاف است و همچنین در مالیدن ذکر بغیر دست زوجه و کنیز خود از سایر بدن او بغیر فرج خلاف کردهاند و
اشهر آنست که اینها حرام نیست و خلافی نیست در حرمت جماع مردها و نثاري که در عروسیها میکنند جایز است و بعضی مکروه
میدانند و مشهور آنست که خوردن از آن جایز است مگر آنکه قرینهاي باشد که صاحبش راضی نیست گفتهاند برداشتن از آن
جایز نیست مگر آنکه او صریحا رخصت بدهد که بردارند یا قرائن باشد که از براي برداشتن ریختهاند و وطی در قبل زن در ایام
حیض و نفاس حرام است و بعد از پاك شدن و پیش از غسل خلاف است و بعضی از علماء حرام دانستهاند منی را از فرج زنی که
او را بعقد دائم خواسته باشد بدون رخصت او بیرون ریخته و بعضی مکروه دانستهاند و بعضی گفتهاند اگر چنین کند دیت نطفه را
ده اشرفی بزن باید بدهد خلافی نیست در آنکه پیش از نه سال وطی دختر حرام است و ترك وطی زن که بعقد دائم در حباله او
باشد زیاده از چهار ماه بیعذري مگر برخصت زن و حرام است بر مرد هر زنی که خویش نسبی او باشد بغیر اولاد عمو و عمه و
خالو و خاله و بر زن نیز مثل اینها از مردان حرام و از رضاع نیز حرام است وقتی که شرایط متحقق شود مانند مادر رضاعی و خواهر
و عمه و خاله و دختر رضاعی و دختر برادر و دختر خواهر رضاعی و اگر کسی زنی را به عقد یا بملک وطی کند حرام میشود بر
وطیکننده مادر آن زن و مادر مادر او و مادر پدر او و هر چند بالا رود و دختر آن زن و دختر دختر او و دختر پسر او و هر چند
پائین روند و اگر عقد کند زنی را و او را وطی نکند آن زن حرام میشود بر پدر آن مرد و فرزندان و دختران آن زن حرام مؤبد
نمیشود اما تا مادر در عقد او است دختر را نمیتواند خواست و اگر از مادر جدا شود میتواند خواست دختر را و در مادر زن بمحض
عقد بدون وطی خلاف است و اشهر و اقوي آنست که حرام است و مملوکه پدر بر فرزند و مملوکه فرزند بر پدر بدون وطی حرام
نمیشود و دو خواهر در یک وقت بعقد خود نمیتواند داشت خواه خواهر پدري یا خواهر مادري یا خواهر مادري و پدري و خواه
بعقد دائم و خواه بمتعه و اگر عقد یک خواهر برطرف شود دیگري را میتواند خواست مگر در متعه که حدیث صحیح دلالت بر
عدم جواز میکند و جمعی قایل شدهاند و مشهور آنست که دختر خواهر آن زن و دختر برادر زن را بعد از عقد آن زن نمیتواند
خواست مگر برضاي او و بعضی مطلقا جایز دانستهاند و احتیاط اولی است و فروع این مسأله بسیار است و اینها که مذکور شد در
وطی صحیح است و زنائی که بعد از عقد دیگري واقع بشود باعث حرمت نمیشود مثل آنکه مادر را عقد کند و بعد از آن با دختر
583 زنا کند مادر حرام نمیشود و در زنائی که پیش از عقد واقع شود خلاف است اکثر گفتهاند سبب حرمت
میشود و این احوط است و بعضی گفتهاند مطلقا باعث حرمت نمیشود و این اقوي است و بعضی گفتهاند اگر زنا با عمه و خاله خود
باشد باعث حرمت میشود و اگر بغیر اینها باشد نمیشود و مردي که کنیزي را مالک شود و دست بر او بمالد یا نظر کند بجائی از
بدن او که غیر مالک نظر بآن نمیتواند کرد بعضی گفتهاند که کنیز بر پدر او و فرزند او حرام میشود و بعضی بوسیدن را گفتهاند و
مشهور آنست که حرام نمیشود و احادیث را بر کراهت حمل کردهاند و اکثر علماء گفتهاند که فرزندان و خواهران و برادران و سایر
نسبتها که بسبب رضاع بهمرسد در این احکام حکم نسب دارند و دو خواهر را در ملک جمع میتوان کرد و در وطی جمع نمیتوان
کرد که هر دو را وطی کند و یکی را که وطی کند تا او در ملک او است وطی دیگري بر او حرام است و کسی که زنی را در عده
عقد کند و عالم باشد بعده و آنکه عقد در عده حرام است آن زن بر او حرام مؤبد میشود و هرگز بر او حلال نیست و اگر عده را
نداند یا داند و حرام بودن عقد در عده را نداند یا هیچیک را نداند اگر بعد از عقد دخول کرده باشد باز حرام مؤبد میشود و اگر
دخول نکرده باشد عقد باطل است و بعقد دیگري او را میتواند خواست و در این احکام فرقی نیست میان عده رجعی و عده باین
صفحه 157 از 190
وعده وفات و عده شبهه و میان عقد دائم و متعه و در مدت استبراء کنیز خلاف است و اظهر آنست که در آن جاري نیست و اکثر
علماء گفتهاند که کسی که زن شوهردار را عقد کند باز حکم عقد در عده دارد در جمیع احکام که مذکور شد و روایات بسیار بر
این دلالت میکند بر آنکه حرام نمیشود و عمل بقول اول احوط است و کسی که زنا کند با زنی که شوهر دارد یا در عده رجعیه
باشد مشهور آنست که حرام مؤبد میشود آن زن بر زانی و دلیلش سخنی هست و در عده باینه وعده وفات باعث حرمت نمیشود و
اگر زنا کند با زنی که شوهر نداشته باشد و در عده رجعی نباشد بر او حرام نمیشود و بعقد او را میتواند خواست موافق مشهور و
بعضی گفتهاند تا توبه نکند آن زن بر او حلال نیست در روایت وارد شده است که توبهاش را امتحان کند بآنکه او را بخواند بآن
حرامی که پیشتر میکرده است اگر قبول نکند و امتناع کند معلوم میشود توبه کرده است و اکثر حمل بر استحباب کردهاند و ایضا
خلافست در نکاح زنانی که مشهورند بزنا و اشهر کراهت است و بعضی حرام میدانند و احوط اجتناب است و اگر زن کسی العیاذ
باللّه زنا کند مشهور آنست که حرام نمیشود بر شوهر هر چند اصرار بر زنا کند و بعضی از علماء گفتهاند که باصرار آن زن بر
شوهرش حرام میشود اگر کسی لواطه کند با پسري که بعضی از ذکرش 584 داخل دبر او بشود حرام میشود بر
لواطهکننده مادر و خواهر و دختر آن پسر اگر آن فعل پیش از نکاح آنها باشد و اگر بعد از نکاح آنها بکند مشهور آنست که حرام
نمیشود و مشهور آنست که این حکم سرایت میکند بجدات و اولاد اولاد مثل مادر مادر پسر و مادر پدر او و همچنین هر چند بالا
روند و بدختر دختر و دختران پسر او هر چند پائین روند و خالی از اشکالی نیست و بر هر تقدیر سرایت باولاد خواهر نمیکند و
مشهور آنست که بر مفعول چیزي از اینها حرام نمیشود و بعضی گفتهاند مادر و خواهر و دختر فاعل نیز بر مفعول حرام میشوند و
مستندي ندارد و مشهور آنست که محرم هرگاه عقد کند زنی را در حال احرام و داند که حرام است زن بر او حرام مؤبد میشود و
بعضی گفتهاند اگر جاهل باشد بحرمت نیز حرام میشود و بعضی گفتهاند اگر عالم باشد مطلقا حرام میشود خواه دخول بکند و خواه
نکند و اگر جاهل باشد با دخول حرام میشود و آزاد بعقد دائم چهار زن میتواند خواست و دو کنیز بعقد دائم بیشتر نمیتواند خواست
و دو کنیز و دو آزاد میتواند خواست و زیاده بر چهار او را جایز نیست خواستن و متعه و ملک یمین هر چه خواهد میتواند گرفت و
غلام بعقد دائم چهار کنیز و دو آزاد و یک آزاد و کنیز میتواند خواست و متعه هر چه خواهد و ملک یمین نیز بنا بر قولی که مالک
شود و زنی را که سه طلاق بگویند تا محلل در میان در نیاید حرام است و نه طلاق عدي که بگویند حرام مؤبد میشود و زنی را که
شوهر بآن لعان کند حرام مؤبد میشود و از جمله احکام عدل میان زنانست و از جمله آنها آنست که هر چهار شب یک شب
نزدیکی از ایشان بخوابد و جور بر ایشان نکند و نفقه بمعروف بدهد و زن اطاعت شوهر بکند و بدون رخصت او از خانه بیرون
نرود و احکام نکاح بسیار است و در این رساله احصاء نمیتوان کرد و ظهار کردن با زن که او را تشبیه بظهر مادر و خواهر و سایر
محرمات بکند حرامست و احکامش بسیار است و از جمله توابع نکاح ایلا است که قسم بخورد بر ترك وطی زوجه خود چهار ماه
و زیاده و احکام آن بسیار است و از جمله آنها لعان است که نسبت زنا بزوجه خود بدهد یا نفی فرزند او از خود بکند و شوهر و
زن نزد حاکم شرع بر یکدیگر لعنت و نفرین کنند براي سقوط حد یا نفی ولد و احکام آن بسیار است و بعد از تحقیق لعان زن بر او
حرام مؤبد میشود و احکام عتق و مدبر کردن غلام که بعد از فوت مولی آزاد شود و مکاتب کردن مملوك که مبلغی بدهد و آزاد
شود و کنیزي که از مولی فرزند داشته باشد بسیار است و احکام قسم خوردن و نذر کردن و با خدا عهد کردن بسیار است و بعد از
انعقاد آنها و تحقق شرایط آنها مخالفت کردن آن حرام است و حیف در وصیت و اضرار بوارث جایز نیست و لقطه و ضاله نیز
احکام بسیار دارد و احکام شوارع 585 و مساجد و مدارس و طرق و سایر مشترکات بسیار است. و احکام صید و
ذبایح و محرمات ذبیحه و حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت بسیار است و در محرمات ذبیحه خلاف بسیار است از چهار تا
هفده (اول) خونی که از ذبیحه بیرون میآید نه آنچه در رگها میماند و آنچه در میان دل و جگر میماند پاکست و در حلال بودن
آن خلاف کردهاند (دوم) سپرز است و خلافی در حرمت آن ظاهر نیست (سوم) ذکر است و در آن هم خلافی معلوم نیست
صفحه 158 از 190
(چهارم) خصیها است و آن را نیز بیخلاف نقل کردهاند (پنجم) سرگین است و در آن نیز خلافی نقل نکردهاند باعتبار خباثت
(ششم) مثانه است یعنی محل اجتماع بول (هفتم) مراره یعنی زهره (هشتم) مشیمه است و آن پرده ایست که فرزند در میان آن
میباشد (نهم) فرج ماده است بیرون و اندرونش (دهم) نخاع است یعنی مغز حرام که در میان فقرات پشت کشیده شده است
(یازدهم) علیا است و آن دو پی کنده است که از دو طرف فقرات ظهر از گردن تا استخوان پشت دبر کشیده است (دوازدهم)
غدهها و گرهها است که میان چربی گوشت میباشد (سیزدهم) ذات الاشاجع است و آن پیهائی است که در پشت پاهاي حیوانات
میباشد (چهاردهم) خرزه دماغ است و آن غده خاکستري رنگی است که در میان مغز کله میباشد مانند کرمی که تقریبا بقدر
نخودي است (پانزدهم) حدقه است یعنی مردمک دیده که محل سیاهی است نه جمیع چشم (شانزدهم) عروق است و گویا مراد
ایشان رگهاي بزرگ باشد چنانکه در بعضی احادیث بجاي آن اوداج وارد شده است یعنی شاه رگها و احوط آنست که حلقوم را
هم نخورند و اگر تمام رگها مراد باشد باید تمام گوشت را ریشه ریشه از یکدیگر جدا کنند بروشی که یهود میکنند (هفدهم) دو
گوش دلست و در غیر پنج چیز که اول مذکور شد خلاف کردهاند و بعضی مکروه دانستهاند خصوصا در عروق و گوشهاي دل که
اکثر علماء مکروه میدانند و ابن بابویه گفته است که در بعضی از روایات بجاي حیا یعنی فرج جلد واقع شده است. و باین سبب
بعضی از معاصرین کله و پاچه را حرام میدانند باعتبار آنکه غالبا آنها را با پوست میپزند و بچنین حدیث مرسلی با معارضه عمومات
آیات و اخبار اثبات حرمت مشکلست با آنکه احادیث در باب کله و پاچه وارد شده است بدون استثنائی و قیدي و ممکنست که
مراد از جلد فرج باشد بقرینه آنکه بجاي حیا واقع شده است و در آیه کریمه وارد شده است که در روز قیامت شهادت خواهد داد
از براي شما گوش شما و دیدههاي شما و جلود شما و 586 احادیث معتبر وارد شده است که مراد از جلود فرجها
است و قلوه را گفتهاند مکروه است خوردن و نهی از آن وارد شده است و حیوانی که مدتی عذره انسان بخورد بتنهائی گوشت آن
حرام میشود بنا بر مشهور و بعضی گفتهاند مکروه است و بعضی گفتهاند که حدش آنست که گوشتش بد بو شود و باستبراء از
جلال بودن بدر میآید که علف دیگر بآن بخورانند شتر را چهل روز و گاو را بیست روز یا سی روز یا چهل روز علی الخلاف و
گوسفند را ده روز یا هفت روز یا پنج روز یا چهارده روز و مرغ آبی و خانگی را سه روز یا پنج روز و ماهی را یک شبانه روز و
احوط آنست که در این مدتها علف پاك به آنها بخورانند و مشهور آنست که چهارپائی را که آدمی آن را وطی کند گوشت و
نسلی که بعد از آن بهمرسد حرام است و واجب است که آن را ذبح کنند و به آتش او را بسوزانند اگر مقصود از آن گوشتش
باشد و ایضا مشهور آن است که حیوانی که شیر خوکی بخورد و اگر گوشتش به آن نروئیده و استخوانش به آن محکم نشده است
گوشت و شیر آن مکروه است و سنت است که هفت روز آن را استبراء کنند و اگر گوشتش بآن روئیده و استخوانش محکم شده
است حرام میشود گوشت آن و نسل آن که بعد از آن بهم رسانیده است و خوردن خاك و گل حرام است غیر تربت حضرت امام
حسین علیه السّلام بقصد شفاء و شیره انگور که بجوش آید حرام است تا دو ثلث آن برود و یا سرکه شود و در عصیر مویز و
کشمش خلاف است و اشهر عدم حرمت است و کشمش طعام حرام نیست و بدان که تصرف در مال غیر بیرخصت او جایز نیست
مگر در دو موضع اول از خانه آنها خوردن که حقتعالی در قرآن فرموده است وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ یعنی حرجی
بر شما نیست بآنکه بخورید از خانههاي خود بعضی گفتهاند مراد بخانههاي خودشان خانههاي اولاد ایشان است زیرا که فرزند و
اموال او تعلق بپدر دارد و بعضی ازواج را هم داخل کردهااند و بعضی گفتهاند اینها را ذکر نکردهاند از براي آنکه بطریق اولی
معلوم بود و دور نیست که ذکر انفس از براي مبالغه در حلیت آنهاي دیگر باشد یا مراد چیزي باشد که در خانه خود بیابد و نداند
که از او است أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ یعنی یا خانههاي پدران شما یا خانههاي مادران شما و خلاف است در آن که
اجداد در پدران داخل است مثل پدر پدر و پدر مادر و همچنین خلاف است در آنکه جدات در مادران داخلند مثل مادر مادر و
مادر پدر أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ یعنی یا خانههاي برادران شما یا خانههاي خواهران شما برادر و خواهر اعماند از آنکه
صفحه 159 از 190
پدري باشند یا مادري أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ یعنی یا خانههاي عموهاي شما یا
خانههاي 587 عمههاي شما یا خانههاي خالوهاي شما یا خانههاي خالههاي شما اینها نیز اعماند از آنکه خالو و
عموي پدري باشند یا مادري یا مادري یا پدري مادري و ظاهرش آنست که عمو و خالوي پدر و مادر و جد را شامل نباشد أَوْ ما
مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ یعنی یا آن خانهاي که مالک باشید شما کلیدهاي آن را بعضی گفتهاند مراد خانه بنده آدمی است زیرا
که مال او از آقا است یا خانه کسی که آدمی را بر او ولایتی باشد مانند ولی و وصی طفل که ایشان بقدر معروف از مال ایشان
میتوانند خورد و بعضی گفتهاند آنست که در خانه خود مالی بیابد که نداند از اوست و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که
مراد از آن مردي است که وکیلی داشته باشد و در مال او قیام نماید و بدون اذن او از مال او بخورد أَوْ صَ دِیقِکُمْ یعنی یا خانه
دوست و یار شما و در معنی صدیق خلاف است بعضی گفتهاند مراد دوستی است که در دوستی صادق باشد و بعضی گفتهاند مراد
آنست که باطن او با باطن تو موافق باشد هم چنانکه ظاهر او با ظاهر تو موافق است از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که بخدا
قسم که او مردي است که داخل شود در خانه صدیق و یار خود پس بخورد از طعام او بدون رخصت او و روایت دیگر وارد شده
است که آن حضرت از شخصی پرسید که آیا احدي از شما دست خود را داخل میکند در آستین مصاحب خود یا جیب او که
مالکست بردارد گفتند نه حضرت فرمود پس شما صدیق و دوست یکدیگر نیستید ایضا از آن حضرت منقولست که از جمله عظیم
بودن حرمت صدیق آن است که حقتعالی او را در انس و اعتماد و انبساط و ترك احتشام گردانیده است بمنزله نفس و پدر و برادر
و فرزند او و از ابن عباس روایت کردهاند که صدیق بزرگتر است از پدر و مادر زیرا که اهل جهنم در وقتی که استغاثه کردند
استغاثه بپدران و مادران نکردند بلکه گفتند نیست ما را شفاعت کنندگان و نه صدیق مهربان لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ
أَشْتاتاً یعنی نیست بر شما باکی و جرمی در آنکه بخورید با هم یا پراکنده و متفرق و بدان که ظاهر این آیه کریمه آنست که آدمی
از خانه این جماعت مطلقا چیزي میتواند خورد از مال ایشان و اکثر علما قید کردهاند این حکم را بآنکه علم بعدم رضاي مالک
نداشته باشد و اگر ظن قوي بعدم رضا داشته باشند خلاف کردهاند و بعضی قید کردهاند بآنکه باذن ایشان داخل آن خانه شده باشد
و بعضی گفتهاند که جایز است از چیزهائی که اگر نخورند خوف فساد آن چیزها باشد و این دو قید بسیار بیوجه است و گویا از
براي این تخصیصات را کردهاند که بناي حکم را بر این گذاشتهاند که در این صورتها ظن برضاي مالکست و گفتهاند که چون
ظاهر حال در این خانهها آنست که صاحب آن راضی باشد بخوردن این را قائم مقام اذن صریح گردانیدهاند هم چنانکه در صورتی
که 588 قرائن اذن واضحست رخصت طلبیدن قبیح است و سمح مینماید مثل آنکه طعامی را نزد کسی حاضر
نمایند او بگوید که اذن میدهید که از این طعام بخورم و بعضی گفتهاند که اموال همه از خداست و او اعلم است بمصالح عباد و
آیه مطلق است چه میشود که حقتعالی از براي آدمی چنین حقی در اموال خویشان و دوستان قرار داده باشد هر چند مالک نهی کند
او تواند خورد چنانکه در جامع الجوامع گفته است که از ائمه منقولست که باکی در خوردن نیست از خانه این جماعت بغیر اذن
ایشان بقدر حاجت بیاسرافی. و در مجمع البیان گفته است که رخصت خوردن از خانه این جماعت بغیر اذن ایشان از بابت رخصت
کسی است که گرسنه باشد و داخل باغی شود و از میوه آن باغ بخورد یا در سفر بگله گوسفندي برسد و تشنه باشد از شیر آنها
بیاشامد و این توسعهایست که حق تعالی بر بندگانش کرده است و بعضی گفتهاند که این آیه دلالت میکند بر اباحه اکل زوجه از
خانه زوج خود و اکل فرزند از خانه پدر و مادر و پدر و مادر از خانه فرزندان پس اگر نفقه او بر ایشان واجب باشد و شرایط
متحقق باشد احتیاج باذن نیست مگر آنکه زیاده از مقدار نفقه صرف کند و با عدم وجوب نفقه اذن شرطست مگر آنکه علم بعدم
کراهت مالک داشته باشد و این سخن بسیار دور از کار است و اگر اجماع متحقق نباشد بر عدم جواز در صورت نهی مالک یا علم
بعدم رضا هیچ تقیید در این آیه ضرور نیست و الا بهمان قدر تقیید باید کرد و در روایت زراره وارد شده است که زن بیرخصت
شوهر میتواند خورد و در روایت جمیل وارد شده است که زن میتواند بخورد و تصدق کند از خانه شوهر خود و صدیق میتواند
صفحه 160 از 190
بخورد از خانه یار و برادر مؤمن خود و تصدق کند و بعضی از راه قیاس بطریق اولی استدلال کردهاند بر جواز تصرف در مال این
جماعت که در آیه مذکور شدهاند هرگاه کمتر باشد از خوردن مانند نشستن در خانه ایشان و نماز بر روي فرشهاي ایشان و در
جامههاي ایشان و وضو ساختن بآب ایشان و سایر ضروریات و تصرفات در اموال ایشان اگر چه روایت سابق دلالت بر جواز
برداشتن زر از آستین و جیب صدیق مینمود اما بمجرد آن روایت تخصیص عمومات آیات و اخبار مشکل است بلی از احادیث
معتبره ظاهر میشود که مردم را در نهرها و قنوات حق خوردن و وضو و غسل و استنجاء و سایر استعمالات ضروریه که ضرر عظیمی
بمالک نداشته باشد بوده باشد چنانچه منقولست که سه چیز است که همه مردم در آن مساویند آب و آتش یعنی هیزم از براي
سوختن از کوهها و صحراها و گیاه یعنی آنچه در صحراي مباح میروید و هم چنین نماز کردن در صحراها که ضرري بمالک
نداشته باشد و تیمم کردن از 589 آنها چنانکه متواتر است از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله که خدا زمین را
از براي امت من محل سجود یعنی نماز گردانیده است و پاكکننده گردانیده است و تجویز کردهاند که وصی و قیم مال ایتام
اجرت المثل عمل خود را بردارند با احتیاج یا مطلقا و احوط آنست اقل امرین از خرج ضروري و اجرت المثل را بردارد (دویم)
مشهور میان علماء آنست که جایز است آدمی را که بخورد از آنچه بر او میگذرد از میوه درخت خرما و سایر درختان میوهدار و
اقسام اینها یا خوشه گندم و جو و اشباه اینها حتی اینکه شیخ طوسی بر این دعواي اجماع کرده است و احادیث بر جواز دلالت
میکند و بعضی جایز ندانستهاند باعتبار حدیث صحیحی که بر منع آن شده است و آنها که تجویز کردهاند قید کردهاند که بقصد
خوردن نرود و افساد نکند و با خود برندارد و علم و ظن بکراهیت مالک نداشته باشد و احوط آنست که تا قرائن رضاي مالک
نباشد نخورد و مشهور میان علماء آنست که صیدي که از براي قوت و تجارت نباشد و غرض محض لهو و لعب و سیر باشد
حرامست و قسم یاد کردن به بیزاري از خدا یا رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم یا ائمه حرام است و بعضی موجب کفاره دانستهاند
و حرام است زنان را در مصیبتها طپانچه بر روي زدن و رو را خراشیدن و مو را کندن و بریدن و ایضا مشهور میان علماء حرمت
جامه چاك کردنست مردان و زنان را از براي زن و شوهر و سایر اقارب و بعضی تجویز کردهاند گریبان چاك کردن را از براي
پدر و مادر و در روایت معتبره بعضی جامه دریدن زن را مطلقا تجویز کردهاند و ظاهر بعضی از اخبار کراهت است و احوط
ترکست و مشهور آنست که زن را بدون ضرورت تراشیدن سر حرامست و طبیب حاذق را جایز است طبابت کردن و همچنین
جراحی کردن و بریدن سلعهها اگر ظن قتل نباشد و چشم را دارو کشیدن و میل زدن و تراشیدن و امثال اینها با نهایت احتیاج و
هیچیک از اینها غیر حاذق را جایز نیست و مشهور آنست که حرام است که مرد و زن نامحرم در یک حجره باشند بیآنکه ثالثی
باشد با ایشان و مصافحه نامحرم مگر آنکه جامهاي در میان باشد و اگر با جامه مصافحه کند دستش را نیفشارد و با غیر زوجه و
کنیز خود در زیر یک لحاف برهنه خوابیدن حرام است خواه دو مرد و خواه دو زن و خواه مرد و زن و خواه خویش و خواه بیگانه و
خواه محرم و خواه غیر محرم و احوط آنست که دو مرد و دو زن و زن و مرد محرم نیز با جامه در زیر یک لحاف نخوابند و اگر
بخوابند لحاف را دو میانه کنند و ابن بابویه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که نهی کرد رسول خدا از بوسیدن مرد
مرد را و از آنکه دو مرد در پهلوي یکدیگر بخوابند و در میان ایشان جامهاي نباشد بیضرورتی و از حضرت صادق علیه السّلام
روایت کرده است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که پسر و پسر را و پسر و 590 دختر را و دو
دختر را بعد از ده سال باید جدا کنند از یکدیگر در خوابیدن و در یک رختخواب نخوابند و گفتهاند در روایت دیگر وارد شده
است که بعد از شش سال باید رختخواب ایشان را جدا کنند و شیخ یحیی بن سعید در جامع گفته است که چون دختر ششساله
شود جایز نیست نامحرم او را ببوسد و در برگیرد و احوط آنست که پنجساله را نیز نبوسد و در بر نگیرد و در دامن ننشاند چنانکه
در روایتی وارد شده است و در اکثر اخبار نهی از بوسیدن و در بر گرفتن و در دامن نشانیدن دختر ششساله وارد شده است و شاید
در مابین پنج و شش مکروه باشد و در داخل شدن خانه اجانب واجب است رخصت طلبیدن و مستحب است که سلام کند و ظاهرا
صفحه 161 از 190
جواب این سلام واجب نباشد چنانکه حقتعالی فرموده است اي گروهی که ایمان آوردهاید داخل مشوید در خانهها غیر خانههاي
خودتان تا آنکه خبر کنید یا رخصت بگیرید و عامه از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که تکلم کنید
بگفتن سبحان اللّه یا الحمد للّه یا اللّه اکبر یا تنحنح کنید که خبردار کنید اهل آن خانه را پس فرمود که سلام کنید بر اهل آن خانه
گفتهاند بآنکه سه مرتبه بگویند السّلام علیکم داخل شود اگر رخصت بدهند و الا برگردد پس فرمود این سلام کردن و رخصت
گرفتن بهتر است از براي شما که شاید متذکر شوید احکام الهی را پس اگر نیابید در آن خانه احدي را پس داخل مشوید تا
رخصت دهند شما را و اگر گویند برگردید پس برگردید این پاکیزهتر است از براي شما و خدا بکردههاي شما داناتر است بر شما
باکی نیست و گناهی نیست که داخل شوید در خانههائی که محل سکناي مخصوص مردم نیست مانند رباطها و کاروانسراها که در
آنها تمتعی از براي شما هست یا متاعی براي فروختن گذاشتهاند که هر که خواهد برود و بخرد و خدا میداند آنچه را اظهار میکنید
و آنچه را پنهان میکنید و دور نیست که دیوانخانههاي اکثر مردم که قراین اذن دخول در آنها باشد این حکم داشته باشد و بسند
معتبر از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که رخصت طلبیدن سه مرتبه است (مرتبه اول) میشنوند (دویم) حذر میکنند (سیم)
اگر خواهند رخصت میدهند و اگر خواهند رخصت نمیدهند پس اگر رخصت نطلبید برمیگردد و بسند صحیح از آن حضرت
منقولست که استیناس که حقتعالی فرموده بر زمین زدن نعل و سلام کردنست و علی بن ابراهیم از آن حضرت روایت کرده است
که بیوت غیر مسکونۀ که رخصت طلبیدن در کار نیست حمامها است و کاروانسراها و آسیاها در اینها بیرخصت میتوان داخل شد.
591 و کلینی بسند معتبر روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم
نهی کرد از آنکه داخل شوند مردان بر زنان نامحرم مگر برخصت اولیاء ایشان که اختیار ایشان با آنها است و ایضا بسند صحیح از
حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که میباید رخصت بطلبد مرد چون خواهد داخل خانه پدر خود شود و پدر هرگاه
خواهد داخل خانه پسر خود شود در کار نیست که رخصت بطلبد و بسند دیگر روایت کرده است که پرسیدند از آن حضرت که
مرد میباید رخصت بر پدر خود بطلبد فرمود بلی من بر پدرم رخصت میطلبیدم و مادرم فوت شده بود و زن پدرم نزد او بود و من
کودك بودم رخصت میطلبیدم که مبادا پدرم با او خلوت کرده باشد و راضی برفتن من نباشد و اگر سلام کند بهتر و نیکوتر است
و ایضا بسند صحیح روایت کرده است از آن حضرت که مرد میباید رخصت بطلبد بر دختر و خواهرش اگر شوهر داشته باشند و در
حدیث دیگر فرموده که کسی که بالغ باشد داخل نشود بر خانه مادرش و نه خواهرش و نه خالهاش و نه سایر محارمش مگر باذن
ایشان و تا سلام نکند رخصت نمیدهند و سلام طاعت خداست و باز حق تعالی فرموده است که اي گروه مؤمنان باید که رخصت
بطلبند از شما آنها که بنده و ملک یمین شمایند و آنها که بحد بلوغ نرسیدهاند از شما یعنی از آزادان سه مرتبه در هر شب و روز
پیش از نماز صبح و در وقتی که جامههاي خود را میگذارید که خواب قیلوله بکنید در وقت گرمی هوا و در وقت نماز خفتن اینها
سه وقتند که مظنه آنست که خود را مستور میدارید نیست بر شما و بر ایشان باکی اگر رخصت نطلبند ایشان برگرد شما میگردند و
در اوقات دیگر از براي خدمت بعضی از شما بر بعضی و بیکدیگر احتیاج دارید چنین بیان میکند خدا از براي شما آیات را و خدا
دانا و حکیم است و چون برسند اطفال شما بحد بلوغ یعنی از آزادان پس باید رخصت بطلبند در همه اوقات چنانچه رخصت
میطلبیدند آنها که پیش از آنها بودهاند از بالغان آزاد در سایر اوقات این مضمون آیاتی است که در این باب وارد شده است و
احکام و فواید بسیار اینها مستنبط میشود که اکثر علماء متوجه آنها نشدهاند حتی بعضی از مفسران اینها را از آیات منسوخه
دانستهاند و اخبار معتبره دلالت میکند بر آنکه منسوخ نیستند و بعضی از فواید را نیز باید مذکور ساخت اول آنکه حقتعالی فرموده
و امر کرده است ممالیک را که در این اوقات رخصت بطلبند مراد از ممالیک کیست بعضی از مفسران عامه گفتهاند مراد کنیزانند و
احادیث ما نفی این امر 592 میکنند و خلاف ظاهر آیه نیز هست و بعضی گفتهاند غلامانند و حدیث زراره صریح
است در آن که مراد غلامانند و بس و کنیزان داخل نیستند و بعضی گفتهاند غلامان و کنیزان هر دو داخلاند و حدیث صحیح
صفحه 162 از 190
فضیل بن یسار صریح است در این و ممکن است نسبت بکنیزان محمول بر استحباب باشد یا تقیه دویم آنکه این آیه دلالت میکند
بر آنکه غلام نیز مانند اطفال محرم باشد و اقلا فرقی میان ایشان و آزاد باشد و مؤید قول این جماعت میشود که غلامان و
خواجهسرایان را محرم میدانند سیم آنکه تکلیف اطفال باستیذان باشد با آنکه ایشان مکلف نیستند چه معنی دارد بعضی گفتهاند
مراد تکلیف اولیاي ایشان است که ایشان را تمرین بر این بکنند و آنکه فرموده است که باکی بر شما و ایشان نیست اشعار باین دارد
و بعضی گفتهاند این بر سبیل استحباب است و تکلیف استحبابی نسبت بایشان میباشد و اول اظهر است و بر هر تقدیر مراد صبی
ممیز است که تمیز میان نیک و بد و عورت و غیر عورت کند چهارم گفتهاند تخصیص این اوقات ثلثه از براي آنست که در هر
یک مظنه کشف عورت و اکثر بدنست اما پیش از نماز صبح از براي آنکه وقتی است که از خواب برمیخیزند و سر را میگشایند و
تبدیل جامه شب بجامه روز میکنند و همچنین وقت ظهر وقت قیلوله است و مضاجعت با یکدیگر و انداختن بعضی از جامهها و
همچنین بعد از عشاء وقت تبدیل جامه روز است بجامه شب و مضاجعت با زنان و بعضی گفتهاند در این اوقات جماع میکردهاند که
نماز را با غسل بکنند از این جهت منع از دخول بغیر اذن شده است و کلینی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که
میباید خادم تو چون بحد بلوغ برسد رخصت بطلبد در سه وقت عورت هر چند خانه او در میان خانه خود تو باشد و خدا از براي
این امر کرده است که در این اوقات رخصت بطلبند که اینها ساعت غفلت و خلوتند پنجم طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ تأکید و تعلیلی است از
براي آنکه در غیر این سه وقت رخصت گرفتن ایشان در کار نیست زیرا که چون شما را بایشان احتیاج و ایشان را بر شما رجوع
است و اگر در همه اوقات باید که رخصت بطلبند کار بر همه دشوار میشود- و از جمله احکام ضروري سلام و جواب است
حقتعالی میفرماید وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها هرگاه تحیت کنند شما را بنوعی از انواع تحیتها پس تحیت کنید
شما بنیکوتر از آن تحیت یا رد کنید آن را بدرستی که خدا بر همه چیز حسابکننده و شاهد است 593 و از براي
بیان مفاد این آیه تحقیق چند مطلب ضرور است: (اول) خلاف است در معنی تحیت بعضی گفته است تحیت سلام است و اکثر
مفسرین و لغویین چنین تفسیر کردهاند و بعضی گفتهاند هر دعا و تحیتی در این داخلست و بعضی گفتهاند هر نیکی از قول و فعل را
شاملست چنانچه ظاهر کلام علی بن ابراهیم در تفسیرش اینست و بعضی گفتهاند مراد عطیه و بخشش است یا باید آن را پس دهند
یا عوض زیاده از آن بدهند و این قول بسیار ضعیف است و از اخبار معتبره ظاهر میشود که مراد خصوص سلام یا هر سلام و دعائی
و اکرامی را شاملست چنانکه بسند معتبر از حضرت امیر علیه السّلام منقولست که اگر یکی از شما عطسه بکند بگوئید یرحمکم اللّه
و او در جواب بگوید یغفر اللّه لکم و یرحمکم پس حضرت استشهاد باین آیه فرمودند و ابن شهر آشوب روایت کرده است که
جاریه حضرت امام حسن علیه السّلام یکتاي گلی از براي آن حضرت آورد حضرت او را آزاد کرد از سبب آن پرسیدند فرمود خدا
ما را چنین تأدیب فرموده است در این آیه و بهتر از آن گل آزاد کردنست و کلینی بسند صحیح از حضرت امام جعفر صادق علیه
السّلام روایت کرده است که رد جواب کتابت واجب است مانند رد سلام و اخبار در این باب بسیار است و در مجمع البیان از ابن
عباس روایت کرده است که تحیت با حسن در صورتیست که سلامکننده مؤمن باشد و رد در صورتی است که سلامکننده از اهل
کتاب باشد پس اگر مسلمان سلام کند و بگوید السّلام علیکم در جواب بگوید و علیکم السّلام و رحمۀ اللّه و برکاته زیرا که تحیت
باحسن کرده و این منتهاي سلام است و اگر کافر سلام کند میگوئی علیکم و بعضی گفتهاند که هر دو از براي مسلمان است و
روایت کردهاند که مردي آمد بنزد حضرت رسول ص و گفت السّلام علیک فرمود علیک السّلام و رحمۀ اللّه دیگري آمد و گفت
السّلام علیک و رحمۀ اللّه حضرت گفت السّلام علیک و رحمۀ اللّه و برکاته دیگري آمد گفت السّلام علیکم و رحمۀ اللّه و برکاته
حضرت فرمود و علیک السّلام و رحمۀ اللّه و برکاته صحابه گفتند یا رسول اللّه براي اول و دویم زیاد کردي و براي سیم زیاد
نکردي فرمود سیم چیزي از تحیت را براي من نگذاشت پس من او را بر او رد کردم و بالجملۀ سلام البته داخل در تحیت است و
جوابش واجبست و تحیتهاي قول دیگر احوط آنست که در غیر نماز جواب بگوید و حکم نماز و تحیتهاي فعلی مذکور خواهد شد
صفحه 163 از 190
ان شاء اللّه تعالی. (دویم) بعضی از اصحاب گفتهاند اگر بگوید السّلام علیک یا علیکم السّلام صحیح است و واجب است رد آن و
علامه گفته است اگر علیکم السّلام بگوید جوابش واجب نیست زیرا که این سلام نیست بلکه جواب سلام است و مؤید این است
آنکه عامه روایت کردهاند که 594 شخصی نزد حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت علیک
السّلام یا رسول اللّه حضرت فرمود علیک السّلام تحیت مردگانست چون سلام کنی بگو سلام علیک پس آنکه جواب تو گوید
میگوید و علیک السّلام و همچنین خلاف کردهاند در سلام و سلاما و السّلام و سلامی علیک و سلام اللّه علیک و ظاهر ابن ادریس
آنست که در هیچ یک از اینها و امثال اینها رد سلام واجب نیست و عموم آیه شامل اینها هست و وجوب رد اظهر است. (سیم)
خلاف است در آنکه آیا متعین است در غیر نماز در جواب بگوید علیکم السّلام به تقدیم علیکم ظاهر علامه در تذکره این است و
اگر سلامکننده یک کس باشد و علیک السّلام و اگر واو آن را بیندازد و بگوید علیک السّلام صحیح است و گفته است اگر دو
کس بیکدیگر برسند و هر یک بر دیگري سلام کند بر هر یک جواب سلام دیگري واجب است تا اینجا کلام عامه بود و ابن
ادریس و جمعی را اعتقاد اینست که سلام علیکم در جواب کافی است و این اقوي و اظهر است چنانکه در حسنه ابراهیم بن هاشم
از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که اگر مسلمانی بر شما سلام کند بگوئید سلام علیکم و اگر کافري سلام کند بگوئید
علیک. (چهارم) ظاهر کلام اکثر اصحاب آنست که رد باحسن واجب نیست چنانکه ظاهر آیه و اخباري که دلالت میکند بر آنکه
اگر سلامکننده مؤمن باشد رد باحسن واجب است از طرق عامه است و محل اعتماد نیست. (پنجم) دعواي اجماع کردهاند که رد
سلام واجب کفائی است نه عینی پس برد یکی از دیگران ساقط میشود اما شرطست که آنکه جواب میگوید داخل آنها باشد که
سلام بر ایشان کرده است پس اگر عرض سلامکننده شخص خاصی باشد او باید جواب بگوید و بجواب دیگران ساقط نمیشود و
مکروه است کسی را که بر جمعی داخل شود مخصوص گرداند بعضی را بلکه باید مقصودش سلام بر همه باشد و خلافست در
آنکه برد کردن صبی ممیز از دیگران ساقط میشود یا نه احوط آنست که اکتفاء نکند و اگر سلامکننده صبی غیر ممیز باشد جواب
او واجب نیست و اگر ممیز باشد خلافست و ظاهر آیه وجوب است. (ششم) مشهور آنست که وجوب رد فوري است و کسی که
تأخیر کند گناهکار است و بعضی گفتهاند بر ذمه او میماند مانند سایر حقوق تا ادا کند. (هفتم) اکثر علماء گفتهاند واجبست جواب
را به سلامکننده بشنواند در غیر حال نماز تحقیقا اگر کر نباشد و تقدیرا اگر کر باشد یعنی چنان بگوید که اگر کر نباشد بشنود و
دور نیست که بر کر باید اشاره یا حرکتی بکند که بر او معلوم شود که جواب گفته است و بسند 595 معتبر از
حضرت صادق علیه السّلام منقولست که چون سلام کند احدي از شما باید بلند بگوید تا نگوید که سلام کردم و بر من رد نکردند
و شاید سلام کرده باشد و بایشان نشنوانیده باشد و کسی که رد سلام میکند بلند بگوید تا نگوید سلامکننده که من سلام کردم و
جواب سلام من نگفتند و علامه گفته است که اگر ندا کند از پس دیواري یا پردهاي و بگوید السّلام علیکم یا فلان یا نامه بنویسد و
در آن نامه بر او سلام کند یا رسولی بفرستد و بگوید سلام مرا بفلان برسان و نامه یا رسالت باو برسد بعضی از عامه گفتهاند واجب
است جواب و بعد از آن ترجیح داده است که اگر ندا را بشنود واجب است جواب و در صورتهاي دیگر واجب نیست و کلام او
متین است و بعد از آن گفته است که آنچه مردم عادت کردهاند در هنگام برخاستن از مجلس و مفارقت از جمعی سلام میکنند
آن دعا است نه تحیت و جواب آن واجب نیست سنت است. مؤلف گوید که از کلام علامه ظاهر میشود که سلام هنگام مفارقت
مستندي ندارد و حمیري در قرب الاسناد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و
سلّم فرمود هرگاه مردي از مجلس خود برخیزد باید که وداع کند برادران خود را بسلام اگر بعد از رفتن او در حرف خیري شروع
کند شریک ایشان خواهد بود در ثواب آن و اگر در امر باطلی شروع کند گناهش بر آنها خواهد بود و در جامع الانوار از حضرت
رسالت روایت کرده است که اگر احدي از شما از مجلس خود برخیزد وداع کند ایشان را بسلام و گویا باعتبار ضعف این احادیث
بنا بر طریقه متأخرین اعتناء باینها نکرده است و دور نیست که از براي اثبات استحباب استدلال باین اخبار توان کرد و بعموم آیه
صفحه 164 از 190
استدلال بر وجوب رد میتوان کرد. (هشتم) بعضی گفتهاند حرام است سلام زن بر مرد اجنبی بنا بر آنکه صداي زن عورتست و اکثر
متأخرین توقف کردهاند بنا بر آنکه دانستی که حرمت شنیدن صداي زن بدون شهوت ثابت نیست اما بر زن جوان سلام کردن
کراهتی دارد چنانکه کلینی و غیر او بسند حسن بلکه صحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که رسول خدا صلی اللّه
علیه و آله و سلّم سلام میکرد بر زنان و ایشان جواب میگفتند و حضرت امیر علیه السّلام سلام میکرد بر زنان و کراهت داشت از
آنکه بر زن جوان سلام کند و میگفت میترسم خوش آید مرا صداي او پس داخل شود بر من گناه زیاده از آنچه طلب میکنم از اجر
و ثواب و گویا حضرت این را از براي تعلیم دیگران میکردهاند و بنا بر قول جمعی که سلام بر اجنبی را حرام میدانند خلاف است
که اگر سلام کند جواب سلام او واجب است بر اجنبی یا نه و اظهر وجوبست در جمیع 596 این صور. (نهم)
خلاف است که آیا ابتداء سلام بر اهل ذمه میتوان کرد یا نه اکثر علماء گفتهاند جایز نیست و خلافی میان ایشان ظاهر نیست و
احادیث بر نهی وارد شده است اما اگر اجماعی نباشد جزم بحرمت مشکل است و علی اي حال باید مقید ساخت بغیر حال ضرورت
و مصلحت چنانچه کلینی بسند صحیح از عبد الرحمن بن حجاج روایت کرده است که گفت عرض کردم بخدمت حضرت کاظم
علیه السّلام که مرا خبر ده که اگر محتاج شوم به طبیب نصرانی بر او سلام کنم و دعا کنم او را حضرت فرمود بلی دعاي تو نفعی
باو نمیرساند و ایضا بسند حسن کالصحیح نیز این مضمون را روایت کرده است و علامه گفته که سلام نباید کرد بر اهل ذمه ابتداء
و اگر سلام بر ذمی یعنی کافري که در امان باشد یا کسی که او را نشناسد و بعد از سلام معلوم شود که ذمی بوده جواب او بگوید
یعنی خدا نیکو کند صباح ترا یا اطال اللّه « انعم اللّه صباحک » بغیر سلام بآنکه بگوید هداك اللّه یعنی هدایت کند خدا تو را یا
بقائک یعنی دراز گرداند حقتعالی بقاي تو را و اگر رد سلام کند بگوید و علیک کلام علامه تمام شد و بسند حسن کالصحیح از
حضرت باقر علیه السّلام منقولست که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که اگر مسلمانی بر شما سلام کند بگوئید علیک
السّلام و اگر اهل ذمه سلام کند بگوئید علیک و بسند موثق از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود که ابتدا مکنید اهل کتاب را بتسلیم و اگر سلام کنند بر شما بگوئید و علیکم و بسند موثق دیگر از حضرت صادق علیه
السّلام منقولست که اگر یهودي و نصرانی و مشرك و بتپرست بر کسی سلام کند و او نشسته باشد بگوید علیکم و در حدیث
موثق کالصحیح فرمود بگو علیک پس از این احادیث معتبره معلوم شد که کفار را مطلقا ابتداء بسلام نباید کرد و احادیث دیگر در
این باب بسیار است مگر در حالت حاجت و در جواب ایشان باید گفت علیک یا و علیک یا علیکم یا و علیکم بواو و بدون واو و
هر دو جایز است و بعضی از عامه باو او را تجویز نکردهاند و آیا سلام تمام را بایشان میتوان کرد بعضی مکروه و بعضی حرام
میدانند و احوط ترکست آیا جواب ایشان بیکی از این جوابها که مذکور شد واجب است خلاف است و احوط آنست که ترك
نکند و آن عبارات غیر سلام را علامه گفته است در اخبار ندیدهام و کلینی روایت کرده است از حضرت امام رضا علیه السّلام که
به حضرت صادق علیه السّلام گفتند که چگونه دعا کنیم از براي یهودي و نصرانی فرمود میگوئی باو بارك اللّه لک فی دنیاك
یعنی خدا برکت دهد تو را در دنیاي تو و از خالد قلانسی روایت کرده است که بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که
ملاقات میکنم با ذمی و با من مصافحه میکند فرمود دست خود را بخاك 597 یا دیوار بمال گفتم مصافحه با
ناصبی و دشمن اهل بیت چه حکم دارد فرمود که دست خود را بشوي و در حدیث صحیح از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده
که اگر با مجوسی مصافحه کند دست را بشوید و وضو بسازد و در حدیث موثق در مصافحه یهودي و نصرانی فرمود که از پس
جامه با او مصافحه کنید و اگر با دست مصافحه کند دست را بشوید و اکثر علماء شستن را حمل کردهاند بر آنکه برطوبت باشد و
بر خاك مالیدن را بر آنکه به یبوست باشد و اخیر را حمل بر استحباب کردهاند. (دهم) در سلام و ابتداء بسلام فضیلت و ثواب
بسیار وارد شده است که این رساله گنجایش ذکر آنها را ندارد و از حضرت صادق علیه السّلام روایت است که ابتدا بسلام اولی
است بخدا و رسول و از حضرت امیر علیه السّلام منقولست که در سلام هفتاد حسنه است شصت و نه حسنه از براي ابتداکننده است
صفحه 165 از 190
و یک حسنه از براي جواب گوینده است و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم منقولست که بخیلترین مردم کسی است
که بخل نماید در سلام و احادیث بسیار در فضیلت افشاء سلام وارد شده است و ابن بابویه بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام
روایت کرده است که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود که افشاي سلام آنست که بخل نورزد بسلام به احدي از مسلمانان
و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که از جمله تواضع آنست که سلام کنید بر هر که ملاقات کنید و از حضرت رسول صلی
اللّه علیه و آله منقولست که چون ملاقات کنید با یکدیگر ملاقات کنید بسلام و مصافحه و چون متفرق شوید جدا شوید باستغفار و
در حدیث معتبر دیگر فرمود که از جمله حق مسلمان بر مسلمان اینست که سلام بر او کند هرگاه او را ملاقات کند و کلینی از
حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که سلمان میگفت که افشاء کنید سلام خدا را بدرستی که سلام خدا بظالمان نمیرسد
یعنی از براي ظلم او ترك سلام مکنید و احادیث در افشاي سلام بسیار است و در بعضی از اخبار استثناي بعضی وارد شده است
چنانکه در قرب الاسناد روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام که حضرت امیر کراهت داشت از رد سلام در خطبه امام و
ابن بابویه در خصال از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که سه کسند که سلام بر ایشان نباید کرد کسی که با جنازه
راه رود و کسی که پیاده بنماز جمعه رود و کسی که در حمام باشد و ایضا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که
رسول خدا نهی کرد از آنکه سلام کنید بر چهار کس بر مست در هنگام مستی و کسی که صورتها میسازد و کسی که نرد بازي
میکند و بر کسی که بر تخته چهارده خانه قمار میکند و من زیاد میکنم پنجم را نفی میکنم از آنکه سلام کنید بر شطرنج باز و ایضا
روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام از پدرانش که شش کسند که بر ایشان سلام نباید کرد یهودي و مجوسی و
نصرانی و شخصی که بر غایط باشد و کسی که 598 بر خوان شراب نشسته باشد و بر شاعري که بر شعر خود بزنان
عفیفه فحش گوید و بر آنها که بخوشطبعی مادران یکدیگر را فحش میدهند و ایضا از حضرت امیر علیه السّلام روایت کرده است
که شش کساند که سزاوار نیست سلام کردن بر آنها یهودي و نصاري و آنها که نرد و شطرنج بازي میکنند و آنها که شراب
میخورند و بر بط و طنبور مینوازند و آنها که بمادران یکدیگر دشنام میدهند ببازي و شعر و ایضا از حضرت صادق علیه السّلام از
پدرش روایت کرده است که سلام نکنید بر یهود و نه بر نصاري و نه بر گبران و نه بر بتپرستان و نه بر آنها که بر خوانهاي شراب
نشسته باشند و نه شطرنج باز و نه نرد باز و بر مخنث و بر شاعري که فحش بر زن محصنه میگوید و نه بر نمازگذارنده زیرا که
نمازگذارنده نمیتواند رد سلام کند و سلام او مستحبست و جوابش واجب است و نه بر کسی که سود خورد و نه بر کسی که بر
غایط نشسته باشد و نه بر کسی که در حمام باشد و نه بر کسی که علانیه فسق کند و در باب نهی از سلام بر شطرنج باز مبالغه بسیار
گذشت و در بعضی از روایات نهی از سلام شارب الخمر وارد شده است و راویان اکثر این احادیث عامیاند و عامه از این باب
احادیث بطرق بسیار روایت کردهاند و بعضی را اعتقاد آنست که کسی که در بعضی از این احوال سلام کند مثل حمام و وقت
خطبه و در نماز جوابش واجب نیست و باین احادیث تخصیص آیه کریمه نمیتوان کرد و اگر سلام کند مسلمان جوابش واجب
است و نهی از سلام بر این جماعت ممکن است محمول بر کراهت باشد یا کراهت واقعی یا بمعنی اقل ثوابا چنانکه ملا احمد
اردبیلی هر دو را احتمال داده است و کراهت سلام در حمام وارد شده است که در صورتی است که لنگ نبسته باشد و بعضی از
ائمه در حمام سلام کردهاند و مشهور آنست که سلام کردن بر کسی که نماز کند مکروه نیست و احادیث اختلافی دارد و دور
نیست که احادیث نهی محمول بر تقیه باشد و صاحب کنز العرفان گفته است که سلام نباید کرد بر کسی که نرد و شطرنج بازي
کند و کسی که غنا و خوانندگی کند و کسی که از روي لهو و لعب کبوتر پراند و هر که مشغول بمعصیتی باشد و در کلام غیر او
ندیدهام و دور نیست که اگر بقصد نهی از منکر ترك سلام کند خوب باشد و گفته است بعضی از شافعیه و حنفیه گفتهاند که
ساقط میشود رد سلام هرگاه در حال خطبه باشد یا قرائت قرآن یا قضاي حاجت یا در حمام و این ممنوع است زیرا که واجب ساقط
نمیشود به سبب اشتغال به مندوبی بلی اقوي نزد من آنست که مکروه است سلام بر نمازگذارنده زیرا که بسا باشد که او را مشغول
صفحه 166 از 190
گرداند از قیام بواجب که رد کند یا ترك واجب اگر رد نکند این قول و علت هر دو ضعیفند. (یازدهم) در آداب سلام است سنت
است که سلام را بخطاب جمع بگوید چنانکه 599 کلینی بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده
است که سه کساند که بر ایشان بصیغه جماعت رد باید کرد هر چند یکی باشد در وقتی که عطسه کند میگوید یرحمکم اللّه هر
چند با او غیر نباشد و مردي که بر مردي سلام کند میگوید السّلام علیکم و مردي که دعا از براي مردي میکند میگوید عافاکم اللّه
هر چند یکی باشد زیرا که با او غیر او هست یعنی با او ملائکه کاتبان اعمال و غیر آنها هستند و میباید قصد همه بکند یا آنکه
میباید که سایر مؤمنان را در قصد شریک کند و اول اظهر است و اشعاري دارد بآنکه بر زن باید سلام نیز بخطاب مذکر واقع شود
اگر بصیغه جمع باشد چنانکه ظاهر کلام بعضی از اصحابست و به سند دیگر از آن حضرت روایت کرده است که کسی که بگوید
السّلام علیکم آن باعث ده حسنه است و کسی که بگوید سلام علیکم و رحمۀ اللّه بیست حسنه است و کسی که بگوید سلام علیکم
و رحمۀ اللّه و برکاته سی حسنه است و باید زیاده نرود سلامکننده و از براي جواب گوینده زیادتی بگذارد و در جواب زیاده از
قدر مقرر نگوید چنانکه کلینی بسند صحیح از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که حضرت امیر علیه السّلام گذشت بر
جماعتی و بر ایشان سلام کرد ایشان گفتند علیک السّلام و رحمۀ اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه حضرت فرمود تجاوز مکنید از
براي ما از آنچه ملائکه گفتهاند با پدر ما ابراهیم ایشان گفتند رحمۀ اللّه و برکاته علیکم اهل البیت و مستحب است سلام کند سوار
بر پیاده و ایستاده بر نشسته و طایفه کم بر بیشتر و خورد بر بزرگتر و اسب سوار بر استر سوار هر دو بر الاغ سوار و هر که داخل بر
مجلسی شود او باید سلام کند بر اهل مجلس و اگر هر یک از اینها عکس کنند جایز است چنانچه در احادیث بسیار وارد شده
است که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله سلام میکرد بر اطفال (دوازدهم) حقتعالی فرموده است فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی
أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً یعنی هرگاه داخل شوید در خانه چند پس سلام کنید بر انفس خود تحیتی از جانب خدا که
از براي شما مقرر کرده است با برکت دنیا و آخرت و طیب و پاکیزه و موجب طیب نفس شنونده بدان که خلاف است در تفسیر
این آیه کریمه (اول) آنکه مراد سلام بر اهل آن خانه است که گویا ایشان بمنزله جان شمایند از بابت لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ یعنی
« صباح الخیر و مساء الخیر و انعم صباحا » اشاره بفضیلت سلام خواهد بود یعنی بروش جاهلیت « تحیۀ من عند الله » یکدیگر را مکشید
و امثال اینها مگوئید و سلام بکنید که آن تحیتی است که خدا بر شما پسندیده است و مستوجب برکت و طیب قلوب حق الیقین،
ص: 600 است چنانکه علی بن ابراهیم روایت کرده است که اصحاب حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم چون بنزد آن
حضرت میآمدند میگفتند انعم صباحک و انعم مسائک و این تحیت اهل جاهلیت بود پس حقتعالی فرستاد وَ إِذا جاؤُكَ حَیَّوْكَ
بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ یعنی هرگاه آیند بنزد تو تحیت میگویند تو را بآنچه تحیت نکرده است تو را بآن خدا پس حضرت فرمود
بایشان که خدا بدل کرده است از براي ما این را به تحیتی که بهتر است از این و آن تحیت اهل بهشت است بگوئید السّلام علیکم.
(دویم) آنکه مراد سلام بر اهل و عیال خود است و ابن بابویه در معانی الاخبار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که
مراد سلام مرد است بر اهل خانه خود در وقتی که داخل شود و ایشان جواب سلام او بگویند اینست سلام بر انفس شما و در مجمع
البیان این مضمون را از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است (سیم) آنکه مراد سلام بر خود است در وقتی که کسی نباشد
و علی بن ابراهیم در تفسیر روایت کرده است در تفسیر این آیه که « السّلام علینا و علی عباد اللّه الصالحین » در خانه بآنکه بگوید
چون شخصی داخل خانه خود شود اگر کسی در آن خانه باشد سلام کند بر ایشان و اگر کسی نباشد بگوید السّلام علینا من عند
ربنا و در بعضی از نسخ چنین است که بعضی گفتهاند اگر کسی را نبیند بگوید السّلام علیکم و رحمۀ اللّه و قصد کند دو ملک را
که با او میباشند و در خصال بسند معتبر از حضرت امیر علیه السّلام روایت کرده است که هرگاه احدي از شما داخل منزل خود
شود بر اهل خود سلام کند بگوید السّلام علیکم و اگر او را اهلی نباشد بگوید السّلام علینا من ربنا و هرگاه برادر مؤمن تو بگوید
حیاك اللّه بالسلام بگو حیاك اللّه بالسلام و احلک دار المقام و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم منقول است که هرگاه
صفحه 167 از 190
احدي از امت مرا ملاقات کنی سلام کن بر او تا عمر تو دراز شود و هرگاه داخل خانه خود شوي سلام کن بر ایشان تاخیر خانه تو
زیاد و بسیار شود و از ابن عباس روایت کردهاند که مراد آنست که چون داخل مسجد شوي بر اهل مسجد سلام کن و وجه سیم
اظهر وجوه است و مؤید است باحادیث معتبره و تکلفی در أَنْفُسَکُمْ نباید کرد و بنا بر این دور نیست که مراد از این آیه این باشد که
سلام کنید بر خود از جانب خدا بآنکه بگوئید سلام بر ما باد از جانب پروردگار ما چنانکه ظاهر روایت حضرت باقر علیه السّلام
است (سیزدهم) خلافی نیست میان علماي امامیه که هرگاه کسی در نماز باشد و دیگري بر او سلام کند واجب است بر او که تلفظ
کند برد سلام و خلاف است در آنکه اگر نکند نماز او باطل است یا نه بعضی گفتهاند مطلقا مبطل نیست و بعضی گفتهاند اگر
چیزي از اذکار را بعد از سلام 601 و پیش از رد بعمل آورد مبطل میشود و الا فلا و بعضی تفاصیل دیگر گفتهاند و
در بحار ذکر کردهام و حکم ببطلان مشکل است و احوط اعاده است اگر چیزي جواب نگوید مطلقا و ظاهرا فوریتی که در رد
سلام معتبر است آنست که تعجیل کند بحیثیتی که او را تارك رد سلام نگویند پس اگر سلام در اثناي کلمه یا کلامی واقع شود
تمام کردن آن کلمه یا کلام منافات با فوریت ندارد (چهاردهم) مشهور میان علماء آنست که اگر سلام کند کسی بر آدمی در نماز
بلفظ سلام علیکم واجب است که جواب بمثل آن باشد و جایز نیست جواب به علیکم السّلام و ابن ادریس گفته است بهر لفظی از
الفاظ سلام که جواب بگوید خوب است و متابعت مشهور اولی و احوطست و اگر بجاي علیکم، علیک بگوید در حصول رد تردد
است و اگر سلامکننده و علیکم السّلام بگوید بعضی گفتهاند جواب او واجب نیست مگر آنکه در جواب قصد دعا بکند و او
مستحق دعا باشد و علامه در این مسئله تردد کرده است و اگر جایز باشد جواب آیا واجب است یا مستحب خلافست و وجوب
خالی از قوتی نیست و بر تقدیر وجوب آیا متعین است سلام علیکم یا جواب بمثل جایز است اخبار صحیح دلالت میکند بر آنکه
جواب بمثل اولی است هر چند معارض نیز دارد و قول به تخیر خالی از قوتی نیست (پانزدهم) اگر تحیات دیگر بغیر سلام در غیر
حال صلاة بگویند مانند شب بخیر است و صباح الخیر و انعم صباحا و امثال آنها خلافست که جواب واجب است یا نه و احوط بلکه
اظهر آنست که جواب بگوید یا بمثل یا بعبارت نیکوتر یا بسلام دیگر نظر بعموم آیه و بعضی از اخبار و اگر سلام در جواب بگوید
احوط آنست که تحیت گوینده جواب سلام بگوید و باین سبب بغیر سلام جواب گفتن مفسدهاش کمتر است اگر چه متابعت سنت
در آن بیشتر است و اگر این عبارت را کسی بشخصی بگوید که در نماز باشد اشکال عظیمتر میشود خصوصا اگر بفارسی بگوید یا
با لحن بگوید مثل ساما لیک و سرام نعلیک و امثال اینها و ابن ادریس و محقق گفتهاند جایز نیست او را جواب گفتن و محقق گفته
است اگر دعا کند براي او و مستحق دعا باشد و قصد دعا کند نه رد سلام منع نمیکنم از آن و علامه گفته اگر سلام گوینده سلام
علیکم بگوید رد کند مثل آن را و نگوید و علیک السّلام از براي آنکه عکس قرآنست و حضرت صادق علیه السّلام در جواب
کسی که پرسید از مردي که بر او سلام میکند در نماز فرمود که سلام علیکم میگوید و نمیگوید علیکم السّلام از براي آنکه عمار
بر حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله سلام کرد در نماز و حضرت چنین جواب فرمود پس علامه فرموده است که اگر سلام کند بر
او بغیر سلام علیکم اگر نام تحیتی برده است جایز است رد بهمان لفظ و به سلام علیکم براي عموم آیه و اگر نام
602 تحیتی نبرد جایز است در جواب او دعا کند از براي او اگر مستحق دعا باشد و قصد دعا بکند نه رد سلام و در مختلف رد را
واجب دانستهاند و مسأله در غایت اشکال است و جواز رد بقصد دعا خالی از قوتی نیست و اگر جواب به تحیت عربی و سلام
صحیح بگوید به قصد دعا بعید نیست که جایز باشد و احوط آنست که اگر بچنین بلیه گرفتار گردد اعاده نماز بکند خواه جواب
بگوید و خواه نگوید (شانزدهم) اگر بر کسی سلام کنند در اثناي نماز مشهور آنست که جواب را میباید بلند بگوید که باو بشنواند
اگر ممکن باشد و ظاهر کلام محقق در معتبر آنست که شنوانیدن در نماز واجب نیست و ظاهرا مانند غیر نماز باید باو بشنوانیدن یا
اشاره کند که باو بفهماند که جواب او گفته است و اخباري که دلالت بر عدم وجوب شنوانیدن میکند شاید محمول بر تقیه باشد
چنانکه شهید علیه الرحمه در ذکري گفته است زیرا که مشهور میان علماء عامه آنست که جواب واجب نیست مطلقا و علامه در
صفحه 168 از 190
تذکره گفته است که اگر مقام ضرر باشد و تقیه کند رد کند سلام را آهسته میان خود و نفس خود که ثواب رد را داشته باشد و از
نظر مخالفان نیز خلاص شده باشد (هفدهم) اگر دیگري جواب سلام بگوید و او در نماز باشد آیا جایز است که او نیز جواب
بگوید یا سنت است یا جایز نیست بعضی گفتهاند سنت است زیرا که امر آیه بمطلق است و بعضی گفتهاند جایز نیست مگر بقصد
دعا چنانکه گذشت و دور نیست که ترك احوط باشد و سخن را در این مسئله بسطی دادیم براي اینکه در اکثر اوقات آدمی محتاج
باحکام آن میباشد و اکثر علماء متعرض آن نشدهاند و بنا بر احتمالی که بعضی از مفسران دادهاند که آیه کریمه شامل هدیه بوده
باشد اگر بعضی از احکام آن نیز مذکور شود مناسب است- بدان که مشهور میان علماء آنست که کسی که چیزي بکسی ببخشد
عوض دادن واجب نیست و از شیخ طوسی نقل کردهاند که مطلق هبه مقتضی عوض است و واجب است عوض آن را بدهد و أبو
الصلاح حلبی قایل شده است که هبه پستتر به بلندتر مقتضی عوض است و میباید اقلا مثل آن را عوض بدهند و تا عوض ندهند
تصرف در آن جایز نیست و این دو قول بعید و نادر است و تفصیلش آنست که کسی که چیزي میبخشد یا شرط عوض میکند یا
شرط عدم عوض میکند یا مطلق میگذارد اگر شرط عدم عوض کرده باشد عقد از جهت واهب جایز خواهد بود و اختیار فسخ دارد
و اگر شرط عوض کرده باشد باید بآن شرط عمل کند پس اگر تعیین عوض کرده است لازم میشود پس اگر قبولکننده هبه آنچه
شرط شده است داد و واهب قبول کرد همه لازم میشود و فسخ نمیتوانند کرد و آیا لازم است که قبول کند عوض را خلاف است و
اظهر آنست که لازم نیست و میتواند فسخ کند و قبول نکند و فسخ کند هر چند متهب عوض را دهد 603 و اگر
شرط عوض مطلق کرده باشند و تعیین نکرده باشند اگر به رضاي یکدیگر مبلغی انفاق کنند لازم میشود و اگر انفاق نکنند ظاهرش
آنست که بر متهب لازم باشد مثل آنچه بخشیده است یا قیمت آن را اگر اراده لزوم هبه داشته باشد و آیا قیمت موهوب در وقت
قبض موهوب اعتبار دارد یا قیمت آن در وقت دادن عوض خلاف است و ایضا خلاف است که بر متهب واجب است وفاي بشرط یا
مخیر است در آن و در رد عین و فروع این مسأله بسیار است- و مشهور میان علماء آنست که حرام است رو بقبله و پشت بقبله
کردن در حال بول و غایط و بعضی مکروه میدانند و ایضا حرام است جنب و حایض را مس کتابت قرآن و اکثر مس اسماء خدا و
انبیاء را نیز حرام دانستهاند و ایضا حرام است ایشان را خواندن چهار سوره که سجده واجب دارد و ابعاض آنها و حرام است داخل
شدن آنها در مسجد الحرام مسجد رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم مطلقا و مکث کردن در سایر مساجد و گذاشتن چیزي در آنها
و احوط آن است که با جنابت و حیض داخل مشاهد مشرفه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیه السّلام نشوند و مس
کتابت قرآن براي محدث خلافست و احوط آنست که مس کتابت قرآن و اسماء شریفه نکند و غلام و کنیز و زوجه را بدون جرمی
و خیانتی زدن و آزار کردن جایز نیست و تأدیب ایشان زیاده از قدر ضرورت جایز نیست و بعضی گفتهاند حرام است تأدیب غلام و
کودك و کنیز زیاده از ده تازیانه و اکثر مکروه دانستهاند و در روایتی وارد شده است که حد تأدیب ایشان پنج تازیانه است یا شش
تازیانه و در روایت دیگر تأدیب اطفال سه مرتبه وارد شده است و در حدیث صحیح وارد شده است که هر که بزند مملوکی را
بقدر حد یعنی آنکه موجب حد از او صادر شده باشد زننده را کفاره نیست بغیر آزاد کردن مملوك و ظاهر کلام شیخ طوسی
آنست که این را واجب میداند و در حدیث صحیح وارد شده است که محرم غلام خود را تأدیب میتواند کرد تا ده تازیانه. و شیخ
یحیی بن سعید در جامع گفته است قبول میتوان کرد قول کودك را در هدیه و در رخصت دخول خانه و از جمله محرمات صید
حرمست که بر محل و محرم هر دوحرامست و صید صحرا مطلقا بر محرم حرامست و هر نجسی حرام است خواه بالاصاله نجس
باشد یا بملاقات نجسی نجس شده باشد و هر معجون و مرکبی که حرام در آن داخل کرده باشند حرام است و فریادرسی مظلومان
و رفع ظلم کردن از ایشان با قدرت واجب است و اگر قادر بر یاري نباشد بعضی گفتهاند حاضر بودن در آن موضع حرامست و
جایز نیست خواب دروغ نقل کردن و جایز نیست گوش دادن بسخن جمعی که راضی نباشند بشنیدن آن و در بعضی از روایات
وارد شده است که زنی که در موضعی نشسته باشد و گرم شده باشد تا سرد نشود مرد در آنجا ننشیند و اکثر حمل بر کراهت
صفحه 169 از 190
کردهاند و ابو الصلاح 604 حلبی در کافی از جمله محرمات شمرده است جمیع اقوال قبیحه را مانند امر بقبیح و نهی
از حسن و مشاهده منکرات از براي غیر انکار و مدح کسی که مستحق مذمت باشد و بر عکس خواه بنظم و خواه بنثر و عمل آلات
قمار و ساختن بت و چلیپا و شرابهاي حرام و آلات آنها و ترکیب کردن دانههاي محرمه و سموم قاتله و نگاهداشتن درندگان و
سایر موذیات و خصی کردن حیوانات و ذبح کردن حیوانی که در شرع ذبح آن وارد نشده است و آزار دادن آنها بر وجهی که در
شرع وارد نشده است و تعدي کردن از انتفاعاتی که شارع از آنها مباح کرده است و ساختن زینت زنان از براي مردان و نقش کردن
روي زنان و بطلا زینت کردن مساجد و مصاحف و ساختن معابد یهود و نصاري و آتشکده و غیر اینها از معابد اهل ضلال و کمان
گلوله انداختن و جمع کردن میان اهل فسق از براي فجور و اعانت کردن فاعلان قبایح و ظالمان و متقلبان بر بلاد بغیر حق خواه
بگفتار و خواه بکردار یا برائی و تدبیري و جمع کردن و نوشتن کفر و شبههها که قدح در ادله اهل ایمان میکند بدون آنکه جواب
گویند و نقض آنها کنند و سعی کردن در چیزي از قبایح عقلیه و نقلیه و حاضر بودن در مجالس لهو و محرمات و فتوي دادن به
باطل یا بچیزي که حاکم و مفتی علم بآن نداشته باشد و یاد دادن و یاد گرفتن اعمال سحر و اراده امور قبیحه و کراهت داشتن از
امور واجبه و آنچه حرمتش ثابت شده و قیمت آن و مزد عمل آن و مزد یاد دادن و یاد گرفتن و حفظ کردن آن و جا کردن و یاري
بر آن بقول یا بفعل یا براي عوض گرفتن از آن همه حرام است و همچنین حرام است اجرت گرفتن بر تعلیم معارف و شرایع و
کیفیت عبادات و فتوي دادن بآنها و جاري کردن احکام و تعلیم قرآن و عقد جمعه و جماعت و اذان و اقامه و غسل دادن مردهها و
تجهیز ایشان و برداشتن ایشان و نماز کردن بر ایشان و دفن کردن ایشان اجرت بر اینها همه حرام است و همچنین اجرت بر جهاد
کفار و بر امر بمعروف و نهی از منکر و سایر عبادات و اجرت بر یاري کردن بر اینها حرام است و حرام است لواطه پسران و بوسیدن
ایشان و با ایشان خوابیدن در لحاف و وطی جمیع بهائم و طلب منی کردن بدست و حرام است زنا و مقدمات آن از دیدن و در بر
گرفتن و بوسیدن ایشان و سخن گفتن و خلوت کردن و در پهلو خوابیدن و حرام است وطی حایض و نفساء تا پاك شوند و وطی
مستحاضه تا خود را بشوید و زنی را که ظهار کرده باشد تا کفاره بدهد و زنی را که عقد کرده باشد بعد از زنا تا استبراء آن بکند و
محرم تا محل شود و وطی کردن زن محرمه تا او محل شود و روزهدار تا افطار کند و کنیزي که خریده باشد و تا بیک حیض او را
استبراء کند و کنیز حامله تا وضع حمل او شود و زنی که لعان کرده باشد همیشه بر او حرام است و همچنین زنی را که حق الیقین،
ص: 605 فحش داده باشد و آن زن گنگ یا کر باشد و بعد از آن محرمات نسب و رضاع و مصاهره را ذکر کرده است با بعضی از
مکروهات چون اکثر را سابق بر این ذکر کرده بودیم ایراد ننمودیم و آنچه در این ابواب ذکر کرده است بعضی موافق است با
مشهور و بعضی مخالف و چون او زیاده از دیگران در این باب استقصا کرده است و عمل بقول او غالبا باحتیاط اقرب است کلام او
را در این مقام ایراد نمودیم و آنچه در باب محرمات ایراد نمودیم قلیلی است از کثیر و حبه ایست از بیدر کبیر و تکالیف حقتعالی
در هر باب و هر حال بسیار است و استقصاي آنها در مجلدات بسیار میسر نمیشود مثلا در صلاة با آنکه استقصا نکردهاند هزار
واجب ذکر کردهاند ترك هر واجبی حرام است و اگر موجب بطلان صلاة باشد کبیره است و قریب بسه هزار مسأله از مندوبات و
احکام صلاة تقریبا ایراد نمودهاند با شرایط و مقدمات آن و هر واجبی در محل خود بجا آوردن واجب است و ترك آن حرام است
و هر مستحبی را اگر انکار استحباب آن کنند یا بعنوان وجوب بعمل آورند بدعت و حرام است و همچنین صوم و زکاة و اعتکاف و
حج و جهاد و چندین هزار حکم باینها متعلق است که اخلال بآنها یا انکار آنها حرام است و همچنین تکالیفی که آدمی را در
احوال مختلفه لازم میشود مثل آنکه چون داخل خانه شود در معاشرت با اهل خانه تکالیف بسیار او را عارض میشود از نفقه و
کسوه دادن پدر و مادر و حفظ حرمت ایشان کردن و با ایشان بلند حرف نزدن و اف بر روي ایشان نگفتن و اگر دشنام بدهند یا
بزنند صبر کردن و معارضه ننمودن و امثال اینها و با فرزندان از نفقه و کسوه دادن و ضرر بایشان نرسانیدن بعبث و باعث عقوق
ایشان نشدن و تربیت ایشان کردن و تمرین نمودن بر فعل واجبات و ترك محرمات و تعلیم احکام رضاع و حضانت و سایر امور
صفحه 170 از 190
متعلقه بایشان بسیار است و با زوجه از نفقه و کسوه دادن و خدمات شاقه نفرمودن و با کج خلقی ایشان ساختن و بعبث بایشان اذیت
نرسانیدن و نزد ایشان خوابیدن در هر چهار شب یک شب و هر چهار ماه یک بار جماع کردن و سایر حقوقی که بتفصیل در اخبار
مذکور است و اگر متعدد باشند عدل در قسمت و سایر امور نمودن و با غلام و کنیز مدارا نمودن و تکالیف شاقه بایشان ننمودن و
ایشان را گرسنه و برهنه نگذاشتن و امثال اینها و همچنین رعایت حقوق سایر خدمه و ملازمان و حق همسایگان را رعایت کردن و
گرسنه ایشان را سیر کردن و منع ماعون از ایشان نکردن مانند قرص نان و خمیرمایه و نمک و امثال اینها از ضروریات ایشان از
ایشان دریغ نداشتن و فروش و ظروف در وقت ضرورت بایشان دادن اکثر اینها داخل ماعونست و حقتعالی میفرماید واي و ویل از
براي نماز گذارندگانیست که از نماز خود غافلند 606 آنها که در عبادت ریا میکنند و منع میکنند ماعون را و از
حضرت صادق علیه السّلام منقولست که ماعون قرضی است که میدهی و معروف و نیکی است که میکنی و متاع خانه خود را که
بعاریه میدهی و از جمله ماعونست زکاة راوي گفت ما همسایهها داریم که هرگاه عاریه میدهیم بایشان متاعی را میشکنند و فاسد
میکنند آن را آیا بر ما باکی هست که ندهیم بایشان حضرت فرمود که هرگاه چنین باشد باکی نیست که ندهی و از جمله حقوق
حق حیواناتی است که در خانهها نگاه میدارند واجب است کاه و آب بآنها بدهند و زیاده از طاقتشان بار نکنند و بعبث نزنند و
روایتی وارد شده است که حقتعالی زنی را عذاب کرد در باب گربهاي که او را حبس کرد تا از گرسنگی و تشنگی مرد و حقوق
خانه و اهل خانه بسیار است و اکثر واجب است به بعضی اکتفا کردیم و چون از خانه بیرون رود در معاشرت دوست و دشمن و
کافر و مسلمان و آشنا و بیگانه در مجالس و در راه رفتن و غیر ذلک حقوق بسیار هست که احادیث آنها در کتاب عشرات مذکور
است از حقوق رحم و مصاحبان و اصدقاء و برادران ایمانی و حق مسلم بر مسلم و آداب سلوك با اهل ذمه و ترك حسد و تکبر و
کینه و عداوت مسلمانان و سخنچینی میان ایشان و تجسس کردن عیوب ایشان و افشا کردن آنها و تهمت زدن و افترا بستن بر
ایشان و گمان بد بردن بایشان و تعصب کشیدن اهل شر و محله و قبیله بغیر حق و بجبر و خیلاء در پوشش و رفتار و گفتار و دلتنگ
شدن و سفاهت و بیخردي کردن و دشنام دادن و فحش گفتن و بیسبب شرعی کسیرا زدن و کج خلقی کردن و بغی و ظلم و
افتخار بباطل و گمراه کردن مردم و فتوا دادن بغیر علم و اعانت ظالمان و موافقت ایشان در ظلم و راضی بودن بفعل ایشان و علانیه
مرتکب محارم شدن و امثال اینها که بر هر یک تهدیدات و عقوبات عظیمه وارد شده است و وجوب امر بمعروف و نهی از منکر و
حب فی اللّه و بغض فی اللّه و غضب کردن از براي خدا و مداهنه نکردن در دین خدا و امر کردن اهل و اولاد خود را بفعل طاعات
و ترك معاصی و کیفیت سلوك با اهل ذمه از کفار و رعایت امان ایشان کردن و عهد و امان نشکستن و تقیه از مخالفان و از
سلاطین جور و حکام و امراي ظلمه کردن و خود را بمهلکه نینداختن تا بخون نرسد و در کشتن تقیه نمیباشد و در بریدن اعضاء و
کور کردن و امثال اینها گرداند که اگر نکند کشته خواهد شد و باین فعل آن شخص کشته نمیشود خلاف است و گواهی ناحق از
براي تقیه میتوان داد اگر باعث قتل کسی نشود در قسم دروغ از براي دفع ضرر ظالم از خود و از مؤمن دیگر جایز است و در هر دو
تا ممکن باشد باید توریه کند مثل آنکه مال مؤمنی نزد مؤمنی باشد و ظالمی خواهد بعنف غصب کند او سوگند یاد کند که مال
نزد من نیست و قصد کند که مالی 607 که بتو باید داد نزد من نیست و تقیه در گفتن کلمه کفر نیز جایز است
چنانکه عمار کرد و حقتعالی عذر او را در قرآن مجید فرستاد و همچنین در سب حضرت رسول و ائمه جایز است و از بعضی از
اخبار ظاهر میشود که تقیه در بیزاري از ایشان نمیباشد و در بعضی ظاهر میشود که میباشد و مقتضاي جمع بین الاخبار آنست که
مخیر باشد میان آنکه تقیه نکند در ناسزا گفتن بایشان و کشتن را بر خود بگذارد چنانچه مادر و پدر عمار کردند و میان آنکه تقیه
بکند و ناسزا بگوید چنانکه عمار کرد و استغاثه باید کرد بحق تعالی که آدمی را بچنین بلیه مبتلا نکند و در بعضی روایات وارد
شده است که تقیه در آشامیدن شراب و سایر مسکرات نمیباشد و در مسح بر روي موزه و ترك حج تمتع نمیباشد و مشهور جواز
است در همه و احادیث را تأویلات کردهاند و اگر دوا منحصر باشد در حرام اکثر علماء تجویز کردهاند و احادیث بسیار بر عدم
صفحه 171 از 190
جواز وارد شده است خصوصا در شراب و مسأله در غایت اشکالست و دروغی که در آن مصلحت سهلی باشد مثل آنکه شغلی
دارد و جمعی میآیند و او را بازمیدارند میگوید بگوئید در خانه نیست و موضع مخصوصی را قصد میکند خالی از اشکال نیست و
اگر مصلحت شرعی باشد جایز است و در احادیث عامه و خاصه وارد شده است که هر دروغی که هست از او سؤال میکنند در
قیامت مگر سه دروغ شخصی در جنگ سخنی بگوید که مراد او معنی دیگر باشد و خصم معنی دیگر توهم کند یا شخصی که
خواهد اصلاح میان دو کس بکند و بهر یک غیر آنچه دیگري گفته است بگوید و کسی که وعده با اهل خود بکند و وفا نکند و
هم چنانکه دروغ از براي اصلاح خوب است راستی که متضمن افساد میان مؤمنان باشد جایز نیست گفتن و در خلف وعده مشهور
میان علماء آنست که مکروه است مگر شرطی که در ضمن عقد لازمی شده باشد و آیات و اخبار دلالت میکند بر عدم جواز مگر
آنکه بعد از وعده ان شاء اللّه گفته باشد یا وفاي بآن متضمن مفسده بوده باشد و تفاصیل این احکام را در شرح اصول کافی و در
بحار ایراد نمودهام و از جمله امور واجبه بیزاري از اهل بدعت است مانند اکثر صوفیه و باید از ایشان دوري کنند و تعلیم ایشان
ننمایند و با ایشان همنشینی نکنند و استقصاي واجبات و مناهی در این رساله ممکن نیست پس معلوم شد که در هر حال از احوال
تکالیف بسیار بر آدمی هست در کردار و گفتار خواه در خانه و خواه در بیرون و در معاشرت هر طایفه و صنفی از خلق از زن و
فرزند و ممالیک و کافر و مسلمان و صالح و ظالم و فاسق و چنین نیست که مردم گمان کردهاند که واجبات منحصر است در نماز
و روزه و حج و زکاة و محرمات منحصر است در زنا و اغلام و شراب و امثال اینها پس آدمی همیشه باید 608
متیقظ و آگاه باشد و متوجه احوال خود باشد و در هر فعلی و قولی تفکر کند و تا نداند که موافق رضاي جناب اقدس الهی است
بعمل نیاورد و اگر بغفلت خطائی از او صادر شود متوجه تدارك و تلافی آن شود و انابه و توبه و استغفار بکند و این یک شعبه از
تکالیف الهی بود که اشاره ببعضی از آنها شد و در خصوص طریق معاشرت اصناف خلق خدا و جمیع ابواب معاملات و ایقاعات
همه داخل تکالیف الهیاند یا حرام یا واجب یا سنت یا مکروه یا مباح و وجوب علم و عمل بهمه اینها متعلق است و هر یک را بآن
نحو که هست باید بدانند و بآن عمل کنند لهذا حضرت امیر علیه السّلام میفرمود اي گروه تجار اول مسأله بیاموزید و بعد از آن
متوجه تجارت شوید بدرستی که تاجر فاجر است و فاجر در جهنم است مگر کسی که بحق عمل کند و حق بدهد و حق بگیرد زیرا
بیع و شري انواع دارند بعضی حلالند و بعضی حرام بعضی مکروه و بعضی مباح و بعضی سنت و احکام بسیار متعلق به هر یک از
آنها هست کسی که حلال آنها را حرام و حرام آنها را حلال داند معاقب است و اگر محرمات آنها را بنادانی مرتکب شود و تقصیر
کرده باشد معاقب است و مشغول ذمه بحق مردم است و همچنین در ایمان و اجاره و قرض و رهن و صلح و ودیعه و عاریه و
مضاربه و امثال اینها در همه حلال و حرام و احکام بسیار میباشد و همچنین در نکاح و طلاق و رضاع و لعان و ظهار و ایلاء که
متعلق بفروجند و تکالیف عظیم الهی متعلق است بآنها و بمخالفت اینها در زنا و مقدمات آن میافتند و ایضا احکام ممالیک و عشق
و تدبیر و مکاتبه و احکام صید و ذبایح و حرام و حلال خوردن و آشامیدن که آدمی را در هر حال ضرور میشود و احکام مواریث
که اموال میت را بعدالت در میان ورثه قسمت کرده است واجب است عمل بآن احکام و کسی که مخالفت کند معصیت الهی کرده
و حقوق مردم را بغیر حق متصرف شده و بدعت در دین خدا کرده است چنانچه عمر از روي ضلالت و معانده حق عول و تعصیب
و سایر بدع و آثار را تا روز قیامت در میان مردم گذاشت و احکام وصایا و سبق و رمایه و قصاص و دیات و حدود و تعزیرات همه
از جمله تکالیفاند پس ظاهر شد که جمیع ابواب فقه و کتب حدیث در بیان حلال و حرام خداوند علام است و تکالیف الهی
نهایت ندارد و در این رسالهها احصاء نمیتوان کرد و غرض در این مقام اشاره و تنبیهی بود بر بعضی از آنها تا بدانند طالبان حق که
اطاعت خدا آسان نیست و راه بندگی خدا خطیر است و سلوك سبیل نجات دشوار است و بغیر استعانت بجناب اقدس الهی میسر
نمیشود و پیوسته آدمی بتوبه و انابه محتاج است و مغرور باعمال ناقصه خود نباید شد حقتعالی میفرماید آنها که متقی و
پرهیزکارند هرگاه خیالی از خیالات شیطانی ایشان را عارض گردد متذکر 609 و خبردار میگردند پس ایشان بینا
صفحه 172 از 190
میگردند و این احکام نسبت بانبیاء و اوصیاء اکد وارد شده است که باید همه را بخلق تعلیم نمایند و همه را در میان ایشان جاري
گردانند و هر که مخالفت نماید بحدود و تعزیرات تأدیب کنند و بعد از غیبت ایشان جاري گردانند و هر که بعلماء و راویان اخبار
که حافظان احکام دین مبین و نایبان ائمهاند و بر همه خلق اعانت ایشان در اجراي احکام الهی و مرافعه بسوي ایشان و قبول حکم
ایشان واجب است چنانکه در احادیث معتبر وارد شده است که کسی که رد حکم ایشان کند حکم ما را رد کرده است و هر که
حکم ما را رد کند حکم حقتعالی را رد کرده است و آن در مرتبه شرك بخداست.
مقصد دوم در بیان وجوب توبه است و شرایط آن و گناهانی که از آنها توبه باید کرد-
اشاره
وجوب قبول توبه در آن چند مطلب است
مطلب اول در بیان وجوب توبه است و گناهانی که از آنها توبه باید کرد
بدان که خلافی نیست در وجوب توبه از گناه فی الجمله و خلاف است که آیا از جمیع گناهان توبه واجب است یا از گناهانی که
مکفر نشده باشد زیرا که دانستی که با اجتناب از کبایر صغایر مکفر است آیا با وجود مکفر بودن توبه از آنها واجب است یا اکثر را
اعتقاد آن است که واجب نیست و این قول اقوي است اما احوط آنست که آدمی همیشه از گناهان خود در مقام انابه و استغفار
باشد و نظر کند باحوال مقربان درگاه الهی که براي مکروهی و ترك اولائی سالها تضرع و استغاثه و انابه میفرمودند تا توبه ایشان
قبول میشده است و ایضا اثر گناه نه محض عقوبت آخرتست بلکه گناه دل آدمی را سیاه میکند و از ساحت قرب الهی دور
میگرداند و از استحقاق الطاف خاصه الهی محروم میگرداند و سلب توفیق طاعات از این کس میکند و باعث استیلاي شیطان و
جرأت بر کبایر میگردد و ایضا سهل شمردن گناه موجب اصرار میگردد و اصرار بر صغیره کبیره است و بسا باشد که باعث نزول
بلاهاي دنیویه گردد چنانچه حقتعالی فرموده است که هر مصیبتی که بشما میرسد از کردههاي شما است و خدا از بسیاري عفو
میکند و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که بترسید از گناهانی که حقیر میشمارید بدرستی که آنها آمرزیده نمیشود پرسیدند که
آنها کدامست فرمود آنست که آدمی گناهی میکند و میگوید خوشا بحال من اگر غیر این گناهی نداشته باشم و از حضرت امام
محمد باقر علیه السّلام منقولست که اصرار بر گناه آنست که گناهی بکند و استغفار و توبه از آن نکند و از حضرت صادق علیه
السّلام منقولست که هیچ چیز دل را فاسد نمیکند مثل گناه بدرستی که کسی که مرتکب گناهی میگردد پیوسته در دل او اثر میکند
تا دل او را سرنگون میگرداند که حقتعالی در 610 آن قرار نگیرد و روي او از خدا برگردد و متوجه دنیاي فانی
گردد و ایضا فرمود که هیچ رگی نمیجهد و پائی بسنگ نمیآید و سري بدرد نمیآید و بیماري عارض نمیشود مگر بسبب گناهی
که آدمی میکند و آنچه خدا عفو میکند بیشتر است و ایضا فرمود که گناه آدمی را از روزي محروم میکند و فرمود که آدمی
گناهی میکند و بسبب آن از نماز شب محروم میشود و فرمود که هیچ نعمتی خدا بکسی نمیدهد که از او سلب کند مگر بگناهی
که از او صادر شود و از حضرت باقر علیه السّلام منقولست که هر بنده مؤمنی در دل او نقطه سفیدي و نوري از ایمان هست چون
گناهی میکند نقطه سیاهی در آن سفیدي بهم میرسد اگر توبه کرد محو میشود و اگر زیاده کرد زیاد میشود تا آنکه تمام سفیدي را
میگیرد و آن را میپوشاند باین حد که رسید صاحبش هرگز بخیر و خوبی برنمیگردد و ایضا خلافست در آنکه گناهی را که از
آن توبه کرده است آیا باز توبه از آن واجب است یا نه خواجه نصیر و علامه قائل شدهاند که توبه همیشه واجب است زیرا که
ندامت بر فعل قبیح همیشه واجب است و این سخن محل نظر است زیرا که آیات و اخبار دلالت میکند بر آنکه بتوبه اول عقاب از
صفحه 173 از 190
او ساقط میشود و اینکه باید این ندامت و عزم همیشه مستمر باشد معلوم نیست و آنکه عزم بر گناه قبیح است اگر گناه باشد تا بعمل
نیاورد معفو است چنانکه بعد از این مذکور خواهد شد ان شاء اللّه و ترك ندامت نیز دور نیست که از این باب باشد زیرا که غالبا
از یکدیگر منفک نمیشوند و بر تقدیر اینکه عقابی بر آن مترتب شود یک جزو توبه خواهد بود و علی اي حال در اینکه استحقاق
عقاب بر اصل معصیت برنمیگردد شکی نیست و ایشان نیز معلوم نیست باین قائل باشند
مطلب دویم خلافست میان متکلمین [در توبه مبعض]
که آیا توبه مبعض صحیح است که از بعضی گناهان توبه کند دون بعضی یا آنکه میباید از همه گناهان توبه کند و توبه از بعضی
دون بعضی صحیح نیست خواجه نصیر و بعضی از علماء اختیار قول اخیر کردهاند و علامه حلی و جمعی اختیار قول اول کردهاند و
توبه مبعض را صحیح میدانند و حق این است و اگر نه لازم میآید که کافري که از کفر توبه کند و مسلمان شود و از دروغ گفتن
توبه نکند توبهاش مقبول نباشد و مخلد در جهنم باشد و ایضا خلاف کردهاند در صحت توبه موقت مثل آنکه توبه کند که یک
سال گناهی را نکند حق اینست که صحیح نیست زیرا که شرط است که در او به عزم کند که هرگز آن گناه را نکند و ایضا خلاف
است که آیا توبه از معاصی مجملا صحیح است یا باید بتفصیل گناهان را بشمارد و توبه کند اقوي آنست که مجملا کافی است
خصوصا وقتی که بتفصیل بخاطر نداشته باشد
مطلب سیم در معنی توبه است
و شرایط آن بعضی گفتهاند توبه پشیمانی از گناهان است از این جهت که گناه است پس اگر پشیمان شود از شراب خوردن از این
جهت که ضرر باو میرساند توبه نیست و باید که در حال ترك کند و اکثر شرط کردهاند عزم بر عدم ارتکاب آن را در آینده که
هرگز مرتکب آن نشود و بعضی گفتهاند این عزم لازم ندامت و پشیمانی واقعی است و لهذا در احادیث بسیار وارد شده است که
کافیست ندم و پشیمانی از براي توبه و بعضی از محققین گفتهاند که توبه حاصل نمیشود مگر بسه چیز (اول) دانستن ضرر گناهان
(دویم) آنکه آنها حجابند میان بنده و محبوب او (سیم) آنکه زهرهاي کشندهاند از براي کسی که مباشر آنها میگردد پس هرگاه
این را دانست و یقین بهم رسانید حالت دیگر او را عارض میگردد که متألم میگردد از آنکه محبوب او از او فوت شده است از
کردن گناهان و این تألم و تأسف را ندامت و پشیمانی میگویند و از این حالت حالت دیگر بهم میرسد که قصد میکند سه چیز را
(اول) متعلق است بحال که ترك میکند گناهی را که مرتکب آن بود (دویم) متعلق است بآینده که تا آخر عمر عود بآن گناه نکند
(سیم) تعلق دارد بگذشته که تلافی کند آنچه را تلافی توان کرد که قضاء کند عباداتی را که از او فوت شده است و از مظالم مردم
بیرون آید پس این سه امر که معرفت ضرر گناه است و پشیمانی از آن و قصد کردن این امور بترتیب حاصل میشوند و گاه است بر
مجموع اینها اسم توبه را اطلاق میکنند و اکثر بر ندامت تنها اطلاق میکنند و معرفت را مقدمه آن میدانند و آن قصد را ثمره آن
میدانند که بر آن مترتب میشود و گاه است که بر مجموع ندامت و عزم توبه را اطلاق میکنند و چون توبه نیز عبادتی است شرایط
عبادات در آن معتبر است و عمده شرایط عبادات اخلاص است پس باید که توبه از براي خدا باشد و مشوب بریا نباشد و چون
بعضی از علماء طمع بهشت و خلاصی از جهنم را منافی اخلاص میدانند در اینجا نیز گفتهاند که اگر غرض از توبه تحصیل بهشت
یا نجات از جهنم باشد صحیح نیست و دلایل بر بطلان این مذهب بسیار است و کسی که معنی نیت را فهمیده است میداند که
اعلاي درجات نیت نسبت باکثر خلق این است که یکی از این دو معنی منظور ایشان باشد نسبت بعامه خلق نیت را از این دو معنی
خالی کردن تکلیف ما لا یطاق است و در کافی دو روایت معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که هر که شراب
صفحه 174 از 190
را از براي غیر خدا ترك کند خدا از شراب سر بمهر بهشت بکام او برساند و ممکن است که این تفضلی باشد از حقتعالی از
خصوص ترك شراب هر چند توبه حقیقی نباشد
مطلب چهارم بیان انواع گناهانی است که از آنها توبه میکنند
اکثر متکلمین و 612 فقهاي امامیه گفتهاند که گناه اگر مستتبع امر دیگر نباشد اگر اتیان بآن باید نمود مثل پوشیدن
حریر از براي توبه از آن همین بس است که پشیمان شود از آن و عزم کند که بعد عود بآن نکند و اگر مستتبع امر دیگر باشد از
حقوق خدایا حقوق مردم مالی یا غیر مالی واجب است توبه که اتیان بآن کند و بسا باشد که مخیر باشد میان آنکه اتیان بآن امر
بکند و میان اکتفاء بتوبه از گناه پس حقوق مالیه خدا مانند بنده آزاد کردن در کفاره واجب است با قدرت بر آن که اتیان بکند و
بسا باشد که مخیر باشد میان اینکه اتیان بآن امر بکند و میان اکتفاي بتوبه از آن گناه و حقوق غیر مالیه خدایا حد است یا غیر حد
اگر حد است مخیر است میان آنکه اقرار بآن گناه بکند نزد امام علیه السّلام یا نایب امام که حد خدا را بر او اقامه کند و میان آنکه
اکتفاء کند بتوبه و اظهار آن نکند پس اگر نزد حاکم شرع ثابت نشود حدي بر او نخواهد بود و بتوبه رفع گناه از او میشود و آیا با
اقامت حد اگر توبه نکند گناه از او ساقط میشود یا نه محل اشکال است و ظاهر اکثر احادیث آنست که بحد گناه از او ساقط میشود
و حقتعالی از آن کریمتر است که در دنیا و آخرت هر دو او را عقاب کند چنانکه بسند حسن منقولست از حمران که گفت از
حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم از شخصی که او را سنگسار کنند آیا در آخرت معاقب خواهد بود حضرت فرمود که خدا کریمتر
است از این. و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام منقول است که گناه سه قسم است (اول) گناهی که آمرزیده است (دویم)
گناهی که آمرزیده نیست (سوم) گناهی که امید از براي صاحبش داریم و خوف باو داریم گناه آمرزیده گناه بندهایست که خدا او
را در دنیا بر گناهش عقاب کرده باشد خدا از آن حلیمتر و کریمتر است که دو بار او را عقاب کند و گناهی که آمرزیده نمیشود
مظلمه بندگانست خدا در قیامت بعزت و جلال خود قسم یاد میکند که ظلم ظالمی از من نمیگذرد و گناه سیم گناهی است که
خدا بر خلق پوشیده است و توبه روزي او کرده است و از گناه خود میترسد و امید از پروردگار خود دارد ما نیز از براي او امید
رحمت داریم و از عقاب او میترسیم. مؤلف گوید گویا خوف باعتبار احتمال اخلال بشرایط توبه است و اگر حق خدا غیر حد باشد
مثل قضاهاي نمازهائی که قضا باید کرد و مثل دادن زکاة و قضاي روزه و کفاره و نمازي که قضا ندارد مانند نماز عید از براي آن
توبه کافی نیست و اما حق الناس اگر مالی باشد واجب است که ذمه خود را بري گرداند از آن بقدر امکان و اگر صاحب حق بمیرد
ورثه 613 او در هر طبقه قائم مقام اویند پس اگر آن شخص خود یا وارث او یا بیگانه که از جانب او تبرع کند حق
را برساند بصاحب و یا بوارث او و یا بوارث وارث او بريء الذمۀ میشود و اگر آن مال را ادا نگرداند و بر ذمه او ماند تا روز قیامت
خلاف است که در قیامت طلبکننده او کی خواهد بود اکثر علماء گفتهاند که صاحب اول طلب خواهد کرد چنانچه روایت
صحیحی از حضرت صادق علیه السّلام در این باب وارد شده است و بعضی گفتهاند آخر وارثها طلب آن خواهند کرد اگر چه بامام
منتهی شود و بعضی گفتهاند حق خدا خواهد بود و اگر او یا وارث او را نیابد باید عازم باشد که هرگاه صاحب حق یا وارث او را
بیابد برساند و اگر مأیوس شود تصدق کند و اگر صاحبش بهمرسد و بتصدق راضی نباشد باز باو بدهد و اگر حق غیر مالی باشد
اگر گمراه کرده باشد باید ارشاد بحق بکند و او را از آن اعتقاد باطل برگرداند اگر ممکن باشد و اگر ممکن نباشد بعضی از
روایات وارد شده است که تا همه آنها را که ببدعت او گمراه شدهاند برنگرداند توبه او مقبول نیست و اکثر حمل بر توبه کامل
کردهاند و اگر قصاص باشد واجب است که تسلیم نفس خود را باولیاي مقتول بکند مثل آنکه بگوید به پسر مقتول که من پدر تو
را کشتهام اگر میخواهی مرا بکش و اگر میخواهی دیت بگیر و اگر میخواهی عفو کن و همچنین اگر عضوي از کسی را بریده باشد
نزد او یا وارث او برود و اعلام کند و تمکین قصاص یا دیت بکند و اگر حد باشد مثل فحش اگر آن شخص که فحش باو گفته
صفحه 175 از 190
است عالم باشد که این فعل از او صادر شده است باز باید که تمکین بکند یا حد بزند یا عفو کند و اگر نداند خلاف است که او را
اعلام باید کرد یا نه بعضی گفتهاند حقی است از شخصی و ساقط نمیشود مگر بآنکه او ساقط کند و خواجه نصیر و علامه و اکثر
علماء قائل شدهاند که اعلام نباید کرد زیرا که باعث تجدید اذیت او است و موجب عداوت و کینه او میشود و اگر مجملا ابراء ذمه
از او تواند طلبید بطلبد و همچنین اگر زنا کرده باشد العیاذ باللّه با زوجه کسی آن نیز چون حق الناس در آن هست این حکم دارد و
اگر غیبت کسی کرده باشد آن نیز چنین است و کلینی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که از رسول خدا صلی اللّه
علیه و آله پرسیدند که کفاره غیبت چیست فرمود آنست که استغفار کنی براي آنکه غیبت او کردهاي هر وقت که او را یاد کنی و
حمل کردهاند این را بر آنکه غیبت باو نرسیده باشد و خواجه نصیر در تجرید گفته است که واجبست عذر بخواهد از آنکه غیبت او
کرده است اگر باو رسیده باشد و علامه در شرح تجرید گفته است که اگر غیبت بآن شخص رسیده است باید عذر از او بطلبد زیرا
که ضرر غم را باو رسانیده است باید که تدارك کند و اگر باو نرسیده است لازم نیست حلیت از او طلبیدن زیرا که المی باو
نرسانیده است و در هر دو قسم واجب است که پشیمان شود از براي خدا و عزم کند بآن 614 که هرگز عود بآن
نکند و در مصباح الشریعۀ از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که اگر غیبت بغیبت کرده شده رسیده است علاجی
نیست بغیر آنکه از او حلیت بطلبی و اگر باو نرسیده است طلب آمرزش کن از براي او و شیخ زین الدین گفته است که در کفاره
غیبت دو حدیث وارد شده است یکی آنکه کفاره غیبت آنست که استغفار کنی از براي او و دیگري آنکه از هر کس نزد کسی
مظلمهاي بوده باشد در عوض او باید که از او حلیت بطلبد پیش از آنکه روزي بیاید که دینار و درهمی نباشد و از حسنات او
بگیرند و بصاحب حق بدهند و اگر حسنات نداشته باشد از گناهان صاحب حق بر گناهان او بیافزاید و راه جمع میان این دو حدیث
آنست که استغفار را حمل کنیم بر آنکه نرسیده است یا آنکه دستش باو نرسد که از او حلیت بطلبد و حلیت طلبیدن را حمل کنیم
بر آنکه باو رسیده باشد و دستش باو رسد و بدان که خلاف است در آنکه اتیان باین امور شرط است در تحقق توبه یا توبه بمحض
ندامت و عزم بر عدم عود بآن گناه توبه متحقق میشود و آنها واجبات دیگرند مشهور میان علماء قول اخیر است که شرط نیست
بلکه از مکملات توبهاند و اگر نکند بر ترك توبه معاقب نخواهد بود بلکه بر ترك آنها معاقب خواهد بود و از بعضی از اخبار
مستفاد میشود که شرط باشند و این احوط است.
مطلب پنجم در بیان وقت توبه است
خلافی نیست در آنکه توبه واجب فوري است و بتأخیر آن آثم میگردد زیرا که گناهان بمنزله سموم قاتلهاند همچنانکه در سموم
باید مداوا کند پیش از آنکه او را هلاك کند همچنین واجب است بر کسی که گناه کند که مبادرت نماید بتوبه پیش از آنکه او را
هلاك کند پس تأخیر توبه گناه دیگر خواهد بود و از آن نیز باید توبه کند و اگر تأخیر کند دو گناه دیگر براي تأخیر توبه این دو
گناه براي او حاصل میشود و بعنوان مضاعفه شطرنج بالا میرود تا آنکه میرسد در قدر یک ساعت اگر بشصت دقیقه نیز قسمت کنیم
آن قدر جمع میشود که محاسبان ماهر از حساب آن عاجز میشوند و چون در کمتر از دقیقه نیز توبه میتوان کرد اگر بر ثانیه و ثالثه و
رابعه قسمت کنیم بغیر حقتعالی کسی حساب او را نمیتواند کرد چه جاي آنکه روز و ماه و سال را بر اینها قسمت کنیم و چه جاي
آنکه گناهان غیر متناهی را باین نسبت قسمت کنیم پس معلوم شد که همچنانکه نعمتهاي الهی را احصاء نمیتوان کرد گناهان و
تقصیرات بنده را نیز احصاء نمیتوان کرد و بعضی از محققین گفتهاند که کسی که تسویف و تأخیر توبه میکند و از وقتی بوقتی
دیگر میاندازد متردد است میان دو خطر عظیم که اگر از یکی سالم بماند مشکل است که از دیگري سالم بماند (اول) آنکه اجل
گریبان او را بگیرد و وقت تدارك بگذرد و درگاه توبه مسدود گردد و برسد وقت آنکه حق تعالی 615 فرموده
است وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ یعنی حایل شود میان ایشان و میان آنچه میخواستند و طلب مهلت یک روز و یک ساعت کند
صفحه 176 از 190
باو گویند وقت مهلت گذشت دیگر ترا مهلتی نیست چنانکه حقتعالی فرموده است پیش از آنکه بیاید احدي از شما را مرگ پس
گوید پروردگارا چرا تأخیر نکردي مرا تا اجل نزدیکی بعضی از مفسرین در تفسیر این آیه گفتهاند که محتضر در هنگامی که پرده
از پیش دیده او برداشته شود میگوید اي ملک موت تأخیر کن مرا یک روز تا عذر از پروردگار خود بخواهم و توبه کنم و توشهاي
بردارم از عمل صالحی ملک موت گوید روزهاي آخر عمر تو تمام شده است و روز نمانده است گوید یک ساعت تأخیر کن
گوید ساعتها نیز تمام شده است پس در توبه را بر روي او ببندند و غرغره در حلق او پیدا شود و جرعههاي یأس و حسرت و
ناامیدي بنوشد بر ضایع کردن عمر خود و بسا باشد که در این اهوال و اضطراب احوال شیطان ایمانش را نیز بغارت ببرد نعوذ باللّه
من ذلک (دویم) آنست که ظلمتهاي معاصی بر دل او متراکم و مجتمع گردد بمرتبه طبع و رین برسد که قابل محو نباشد زیرا که
هر معصیت که آدمی میکند تیرگی در دل او بهم میرسد همچنانکه از نفس تیرگی در آینه بهم میرسد و چون ظلمت گناهان بسیار
جمع شد رین میشود چنانکه بخار نفس را بر آینه مکر بدمند چرك میگیرد و چون مدتی بر این حالت بماند و آن را جلا ندهند در
جرمش فرو میرود و او را فاسد میگرداند که دیگر قابل جلاء نیست همچنین دل آدمی چون اثر گناه بسیار در آن بهم رسید و بتوبه
و اعمال صالحه جلاء نیافت بمرتبه طبع میرسد و بعد از آن قابل علاج نیست چنانکه حقتعالی فرموده است طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ و
این دل را قلب مطبوع و منکوس و اسود میگویند چنانکه احادیث در این باب مذکور شد تا آنکه بحدي میرسد که او امر شریعت
در نظر او سهل میشود و دل او از قبول احکام الهی نفرت میکند و ایمانش را زایل میگرداند بدان که آخر وقت قبول توبه وقتی
است که جزم بمرگ بهم رساند و معاینه امور آخرت بکند بآنکه ملک موت را ببیند یا جاي خود را در بهشت یا در جهنم باو
نمایند یا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و ائمه علیهم السّلام را که وقت موت حاضر میشوند مشاهده نماید و در این وقت اجماعی
است که توبه فایده نمیکند و مقبول نیست چنانکه حقتعالی فرموده است که نیست توبه براي آنها که اعمال سیئه میکنند تا وقتی که
مرگ بیکی از ایشان حاضر میشود میگوید من توبه کردم الحال و نه آنها که میمیرند بر حالت کفر ایشان را مهیا کردهایم از براي
ایشان عذابی دردآورنده و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که مراد بحضور موت آنست که معاینه امور آخرت بکند و از
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که خدا توبه بنده را قبول میکند مادام که غرغر 616 نکند
یعنی روح بگلویش برسد و غراغر در حلقش ظاهر شود و بعضی از مفسرین گفتهاند که از جمله الطاف خداوند رحیم نسبت
ببندگان آنست که امر کرده است قابض ارواح را که ابتدا کند در نزع روح بانگشت پاها و بتدریج و تأنی ببالا آید تا بسینه برسد و
بعد از آن بحلق برسد تا آنکه در این مدت و مهلت تواند روي دل را بسوي خداوند خود بگرداند و وصیت و توبه و انابه بکند پیش
از آنکه معاینه امور آخرت بکند و توبهاش مقبول نباشد و از مردم حلیت بطلبد و یاد خدا کند و روحش که مفارقت کند یاد خدا و
ذکر حقتعالی بر زبان او باشد و عاقبت او نیکو گردد. و خلاف کردهاند متکلمان در آنکه اگر عزم بر عدم عود بسوي گناه را در
وقتی بکند که قدرت بر عود بسوي آن گناه نداشته باشد مثل آنکه زنا کرد کسی و بعد از آن ذکر او را بریدند پس توبه کرد و
عزم کرد دیگر بزنا عود نکند اگر قدرت به زنا بهمرساند آیا توبه او مقبولست یا نه اکثر گفتهاند مقبولست و قول نادري هست که
مقبول نیست و بیوجه است و همچنین اگر مرض مخوفی بهمرساند که ظن غالب بموت بهمرساند خلاف است در قبول توبه و
مشهور آنست که توبه او مقبولست و از بعضی از آیات کریمه و اخبار معتبره ظاهر میشود که بعد از نزول عذاب توبه مقبول نیست
چنانکه حقتعالی فرموده است در قصه فرعون تا وقتی که دریافت او را غرق گفت ایمان آوردم که خدائی نیست مگر خدائی که
ایمان آوردهاند باو بنی اسرائیل جبرئیل فرمود که الحال ایمان میآوري که عذاب را دیدي و حال آنکه پیشتر معصیت میکردي و
بودي از افساد کنندگان در زمین فرموده است که چرا نبودهاند از اهل قریهاي که ایمان بیاورند پس نفع دهد ایشان را ایمان ایشان
مگر قوم یونس چون ایمان آوردند پیش از نازل شدن عذاب زایل ساختیم از ایشان عذاب خوارکننده را در زندگانی دنیا و
برخوردار نمودیم ایشان را تا اجل مقدر ایشان و از ابن بابویه بسند معتبر روایت کردهاند که از حضرت امام رضا علیه السّلام
صفحه 177 از 190
پرسیدند که بچه علت خدا غرق کرد فرعون را و حال آنکه ایمان آورد بخدا و اقرار کرد بیگانگی او حضرت فرمود از براي اینکه
ایمان آوردن او در وقتی بود که عذاب را دید ایمان در وقت دیدن عذاب مقبول نیست و این حکم حقتعالی است در باب
گذشتگان و آیندگان حقتعالی فرموده است فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ
لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا یعنی چون دیدند عذاب ما را گفتند ایمان آوردیم بخدا بتنهائی و کافر شدیم بآنها که با خدا شریک میکردیم پس
نبود آنکه نفع ببخشد بایشان ایمان ایشان چون دیدند عذاب ما را و فرموده است که روزي که بیاید بعضی از آیات پروردگار تو
نفع نمیدهد نفسی را 617 ایمان او که ایمان نیاورده باشد پیشتر یا کسب کرده باشد در ایمان خود عمل خیري را و
هم چنین فرعون چون غرق او را دریافت اظهار ایمان کرد پس باو گفتند که الحال ایمان میآوري فائده ندارد و پیشتر که فایده
داشت ایمان نیاوردي و نافرمانی میکردي و افساد میکردي در زمین بدعواي خدائی و گمراه کردن مردم و ستم کردن بر بنی
اسرائیل و ایضا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که البته در زمین امامی و حجتی از خدا میباشد که حلال و حرام
خدا را بداند و مردم را بسوي خدا بخواند و منقطع نمیگردد حجت از زمین مگر چهل روز پیش از روز قیامت که حجت از زمین
برداشته میشود و درهاي توبه بسته میگردد و نفع نمیبخشد ایمان کسی که پیشتر ایمان نیاورده باشد و آن گروه بدترین خلق خواهند
بود و ایشانند آنها که قیامت بر ایشان قائم میشود و در تفسیر امام مذکور است که اعرابی آمد بنزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و
گفت خبر ده مرا که توبه تا چه وقت قبول میگردد حضرت فرمود که در توبه مفتوح است از براي فرزند آدم و بسته نمیشود تا
طلوع کند آفتاب از طرف مغرب و بعضی آیات که پروردگار فرموده است که ایمان بعد از آن نفع نمیکند این است که آفتاب از
مغرب طلوع کند.
مطلب ششم در بیان انواع توبه است
و اقل مراتب آن آنست که دانستی که پشیمان گردد از گذشته و عزم کند در عدم فعل در آینده و بالا میرود تا بحدي که درجه
پیغمبران و صدیقان است چنانچه در نهج البلاغه روایت کرده است که مردي در حضور حضرت امیر علیه السّلام گفت استغفر اللّه
حضرت فرمود مادرت در عزاي تو نشیند میدانی استغفار چیست استغفار درجه علیین است و آن اسمی است که بر شش معنی واقع
میشود (اول) پشیمانی از گذشته است (دویم) عزم بآنکه هرگز عود بآن نکنی (سیم) آنکه ادا کنی بسوي مخلوقین حق ایشان را تا
آنکه در وقت مردن پاك باشی و حق کسی بر ذمه تو نباشد (چهارم) آنکه قصد کنی بسوي هر فریضهاي که بر تو واجب بوده و
ضایع کردهاي حق آن را ادا کنی (پنجم) آنکه قصد کنی بسوي گوشتی که در بدن تو بحرام روئیده است آن را بگدازي بحزن و
اندوه تا پوست تو باستخوانهاي تو بچسبد و گوشت تازه در میان آنها بروید (ششم) آنکه بچشانی بجسم خود الم طاعت را آن قدر
که باو چشانیدهاي حلاوت معصیت را پس بعد از آن بگوئی استغفر اللّه و از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که کسی که
مقیم است بر گناه و استغفار میکند از آن مانند کسی است که استهزاء کند و کلینی و دیگران بسندهاي معتبر از حضرت صادق (ع)
روایت کردهاند که حضرت رسول فرمود که هر که توبه کند پیش از مرگش بیک سال خدا قبول کند 618 توبه او
را پس فرمود که یک سال بسیار است یک ماه فرمود هر کس یک ماه پیش از مرگش توبه کند خدا توبه او را قبول میکند پس
فرمود یک ماه بسیار است هر که یک هفته پیش از مرگش توبه کند خدا توبه او را قبول میفرماید پس فرمود یک هفته بسیار است
هر که یک روز پیش از مرگش توبه کند خدا توبه او را قبول میکند پس فرمود یک روز بسیار است هر کس توبه کند پیش از
آنکه معاینه امور آخرت را ببیند خدا توبه او را قبول کند و اکثر علماء این حدیث را حمل بر نسخ کردهاند و استدلال کردهاند
بآنکه نسخ پیش از فعل جایز است و گمان فقیر آنست که این اشاره است باختلاف مراتب توبه بآنکه توبه کامل آنست که اقلا یک
سال پیش از مرگ توبه کند و تدارك ما فات را و اصلاح احوال خود را یک سال بکند و اگر آن میسر نشود و هم چنین تا آنکه
صفحه 178 از 190
در آخر اقل مراتب اجراي توبه را بیان فرمود و در مصباح الشریعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که توبه ریسمانی
است کشیده که خداوند براي بندگان آویخته است و وسیله ایست میان خدا و بنده و مدد عنایت الهی است و ناچار است بنده را از
مداومت بر توبه در همه احوال و هر فرقهاي از بندگان توبه دارند پس توبه پیغمبران از اضطراب سر و تشویش خاطر است از مرتبه
قرب و وصال و توبه اصفیاء و برگزیدگان یعنی اوصیاء از نفس کشیدن بغیر یاد خداست و توبه اولیاء و دوستان خدا از خطورهاي
مختلفه است و توبه خواص از مشغول شدن بغیر خداست و توبه عوام از گناهان است و هر یک از ایشان را معرفتی و علمی است در
اصل توبه ایشان و منتهاي امر آن شرحش بطول میانجامد اما توبه عوام آنست که باطن خود را در آب حسرت بشوید و پیوسته
معترف بخیانت خود باشد و ندامت بر گذشته همیشه داشته باشد و بر بقیه عمر خود خائف باشد و گناه خود را صغیر نشمارد که
موجب کسل و سستی او گردد و پیوسته متأسف و گریان باشد بر آنچه فوت شده است از او از اطاعت خدا و حبس کند نفس خود
را از شهوات و استغاثه کند بسوي خدا که او را حفظ کند بر وفاي بتوبه و نگاه بدارد او را از عود بسوي گناهان گذشته و نفس
سرکش خود را هموار و رهوار کند در میدان عبادت و آنچه از عبادات از او فوت شده است قضاء کند و مظالم مردم را بایشان رد
کند و از مصاحبان بد دوري اختیار کند و شبها را به عبادت بیدار باشد و روزها بسبب روزه تشنه باشد و پیوسته در فکر عاقبت خود
باشد و از خدا یاري بجوید و سؤال کند که او را مستقیم بر جاده حق بدارد در شدت و رخاء و ثابت بماند نزد محنت و بلاء تا آنکه
از درجه توابین نیفتد زیرا که توبه موجب پاك شدن از لوث گناهانست و موجب زیادتی ثواب اعمال او و رفعت درجات او است
خدا میفرماید که خدا میداند آنها را که راست 619 گفتند و میداند دروغگویان را و از حضرت رسول صلی اللّه
علیه و آله و سلّم منقولست که توبهکننده هرگاه اثر توبه بر او ظاهر نگردد او تائب نیست باید که خصمان را راضی کند و نمازهاي
قضا را بکند و تواضع و فروتنی کند در میان خلق و نفس خود را از شهوات بازدارد و گردن خود را باریک گرداند به بسیاري روزه
روزها و رنگ خود را زرد کند بعبادت و بیداري شب و شکم خود را لاغر کند بکم خوردن طعام و پشت خود را خم کند از ترس
آتش جهنم و استخوانهاي خود را بگدازد از شوق بهشت و دلش نرم گردد از ترس ملک موت و پوستش خشک شود بتفکر در
اجل این است اثر توبه و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که میدانید کیست تائب گفتند نه حضرت فرمود کسی که
توبه کند و خصمان را راضی نکند تائب نیست کسی که توبه کند و عبادت را زیاد نکند تائب نیست کسی که توبه کند و لباس
خود را تغییر ندهد تائب نیست کسی که توبه کند و رفیقان خود را تغییر ندهد تائب نیست کسی که توبه کند و بالش خود را و
مجلس خود را تغییر ندهد تائب نیست کسی که توبه کند و خلق خود را و نیت خود را تغییر ندهد تائب نیست کسی که توبه کند و
دل خود را نگشاید و کف خود را فراخ نگرداند و آرزوهاي خود را کوتاه نگرداند و زبان خود را از لغو نگاه ندارد تائب نیست
کسی که توبه کند و زیاده از قوه خود را بآخرت نفرستد تائب نیست هرگاه بر این خصلتها مستقیم بماند او توبهکار است و توبه او
مقبولست و حقتعالی فرموده است اي گروهی که ایمان آوردهاید توبه کنید بسوي خدا توبه نصوح و خلاف کردهاند در معنی توبه
نصوح و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که توبه نصوح آنست که باطن آدمی مثل ظاهر او باشد و بهتر و در روایت دیگر
فرمود که آنست که توبه کند و عزم داشته باشد که هرگز مرتکب آن نشود و در روایت دیگر فرمود که آن توبه ایست که بعد از
آن عود در گناه نکند راوي گفت کدامیک از ما عود نمیکنیم حضرت فرمود که خدا دوست میدارد از بندگانش کسی را که او
را فتنهها عارض شود و گناه کند و بعد از آن توبه کند و کلینی بسند صحیح از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که
گناهان مؤمن هرگاه توبه کرد آمرزیده میشود پس بعد از توبه کار را از سر گیرد و این مخصوص اهل ایمانست راوي گفت اگر
بعد از توبه و استغفار باز عود کرد در گناه و باز توبه کرد چونست فرمود که گمان داري که مؤمنی پشیمان شود بر گناهان خود و
استغفار کند از گناهان و توبه کند خدا توبه او را قبول نمیکند راوي گفت اگر مکرر کند گناه را و توبه و استغفار کند باز آمرزیده
میشود حضرت فرمود هر چند عود کند مؤمن باستغفار و توبه خدا عود میکند بآمرزش و خدا 620 آمرزنده و رحیم
صفحه 179 از 190
است قبول میکند توبه را و عفو میکند از سیئات زنهار که ناامید نکن مؤمنان را از رحمت خدا و بعضی گفتهاند توبه نصوح
توبهایست که صاحبش را نصیحت کند و نگذارد که عود کند بآن گناه و بعضی گفتهاند توبهایست که دیگران را نصیحت کند که
مثل آن را بعمل آورند و بعضی گفتهاند آنست که خالص از براي خدا باشد و بعضی گفتهاند که توبه ایست که ریشه خواهش
شهوات را از دل زایل گرداند و ظلمت گناهان را که در دل بهم رسیده است بنور طاعات و عبادات محو کند زیرا که اثر گناه نه
محض استحقاق عقاب است که پشیمانی برطرف شود بلکه آدمی را تیره میگرداند و روح این کس را مکدر میسازد و ملائکه
رحمت را از این کس میرماند و آدمی را از ترحمات خاصه سبحانی محروم میگرداند اگر دزدي بخانه در آید و مدتها آن خانه را
بیمعارض متصرف شود یا مستی در سراي معموري داخل شود و صاحب خانه در خواب باشد یا دشمنی مدت مدیدي در خانه
آبادانی مشغول خرابی باشد بمحض آنکه آن دزد یا آن مست یا آن دشمن را از خانه بدر کنند بحلیه آبادانی بدر نمیآید تا مدتها
در مقام اصلاح و تعمیر آن سرا بر نیاید و خرابها را باصلاح نیاورد و متاعهاي دزدیده را عوض نگیرد بحالت اولی برنمیگردد و
همچنین دزد شهوات نفسانی و دشمنی مانند شیطان و مستی مثل خواهش گناهان هرگاه سالها در سراي دل در خرابی باشند و مایه
ایمان و اعمال صالحه را ربایند و پیوسته در خرابی کوشند و صاحب خانه بیخبر و در خواب غفلت باشد چون بیدار شود و نظر
کند خانهاي بیند خراب و ویران و اسباب خانه بغارت رفته و ظروف و آلات شکسته و خانهاي مزین بدود معاصی تیره گردیده
بمحض آنکه نادم و پشیمان گردد و به تیر و نیزه و شمشیر آه و ناله و استغفار و استغاثه بدرگاه ملک غفار دزد غارتگر را از خانه
بیرون کند و او در بیرون خانه در کمین بنشیند و منتظر فرصت باشد کی این خانه ویران آبادان میگردد بلکه باید مدتهاي مدید
سعی کند و خانه را آبادان کند و متاعهاي دزدیده اعمال صالحه را عوض بگیرد و تیرگیهاي معاصی را از در و دیوار دل ازاله کند
و رخنههاي شیطان را از خزانه ایمان مسدود گرداند آن وقت شاید بحالت اولی تواند برگردید بلکه بهتر از اول تواند شد نظر کن
باحوال انبیاء و مرسلین که پیشوایان دینند از براي ارتکاب مکروهی یا ترك اولائی چه تدارکها کردهاند حضرت آدم سیصد سال
گریست تا آنکه در روي مبارکش دو نهر از آب دیدهاش بهم رسید تا توبهاش قبول شد حضرت داود این قدر گریست که گیاه از
آب دیدهاش میروئید و آه آتشبار میکشید که آن گیاه میسوخت توبه کامل این است و در این مقام 621 سخن
بسیار است و این رساله جاي ذکر آنها نیست
مطلب هفتم در بیان وجوب قبول توبه است
بدان که خلافی نیست میان علماي اسلام در آنکه ساقط میشود عقاب بتوبه و خلاف است در آنکه آیا عقلا بر خدا واجب است
حتی آنکه اگر بعد از توبه عقاب کند ظلم کرده خواهد بود یا آنکه تفضلی است که حقتعالی بکرم خود عطا کرده است و رحمتی
است که نسبت بهمه عباد یا نسبت باین امت کرده است و الحال بمقتضاي وعده بر حقتعالی واجب است که عمل بوعده خود
بفرماید معتزله باول قائل شدهاند و اشاعره بثانی قائلند و شیخ طوسی و شیخ طبرسی و علامه حلی و اکثر متکلمین امامیه بقول ثانی
قائل شدهاند و خواجه نصیر در تجرید در این باب توقف کرده است و جزم باحد طرفین نکرده است و حق آنست که قبول توبه
عقلا مطلقا واجب نیست و محض فضل خداست بر این امت که بمحض ندامت و عزم بر عدم عود گناهان تمام عمر را بیامرزد و در
امم سابقه نیز چنین نبوده چنانکه در عبادت عجل تا چندین هزار کس از بنی اسرائیل کشته نشدند توبه ایشان مقبول نشد و نقل
کردهاند که تا عضوي را بآن گناه کردهاند نمیبریدند توبه ایشان مقبول نمیشد و در صحیفه کامله حضرت سید الساجدین میفرماید
که حمد میکنم خداوندي را که دلالت کرد ما را بر توبه که نمیشماریم آن را مگر از فضل او و اگر نشماریم از فضلهاي او مگر
این توبه را هرآینه نعمت او نزد ما نیکو خواهد بود و احسان او بسوي ما جلیل خواهد بود و فضل او بر ما بزرگ خواهد بود چنین
نبود سنت و طریقه خدا در توبه از براي آنها که پیش از ما بودند و باز در دعاي دیگر فرموده است یا الهی اگر بگریم بسوي تو تا
صفحه 180 از 190
بیفتد پلکهاي چشمهاي من و آن قدر فغان و ناله کنم که صدایم قطع شود و بایستم بعبادت تا پاره پاره شود پاهایم و رکوع کنم
از براي تو تا فقرات پشتم از هم جدا شود و سجده کنم از براي تو تا حدقههاي چشم من بترکد و خاك زمین را بخورم در طول
عمر جود و آب خاکستر بیاشامم تا آخر روزگار خود و تو را یاد کنم در خلال این احوال تا زبانم مانده شود پس نظر خود را بلند
نکنم بسوي آفاق آسمان از شرم تو مستوجب نشوم باین اعمال محو یک گناه از گناهان خود را و اگر خواهی آمرزید مرا در وقتی
که مستوجب مغفرت تو شوم و عفو خواهی کرد از من در هنگامی که مستحق عفو تو گردم پس این هرگز واجب نخواهد شد از
براي من باستحقاق و نه من اهل آن خواهم شد بر سبیل وجوب زیرا که جزاي من در اول معصیتی که ترا کردم آتش جهنم بود و
این مضامین در ادعیه و اخبار بیشمار است
مطلب هشتم در بیان اموري است که حقتعالی بر آنها مؤاخذه نمیفرماید و وعده عفو از آنها فرموده و آن چند چیز است
(اول) وسوسه و حدیث نفس است که باختیار آدمی نباشد چنانکه کلینی از محمد بن عمران روایت کرده است که از حضرت
صادق علیه السّلام پرسیدم از وسوسه هر چند بسیار شود حضرت فرمود گناهی در آن نیست چون چنین شود بگو لا اله الا اللّه و
بسند حسن کالصحیح روایت کرده است که جمیل بن دراج بآن حضرت عرض کرد که در دل من امر عظیمی میافتد حضرت
فرمود بگو لا اله الا اللّه جمیل گفت هر وقت چنین امري در خاطر من خطور کرد و لا اله الا اللّه گفتم برطرف شد و ایضا بسند معتبر
از حمران روایت کرده است از امام محمد باقر علیه السّلام که مردي آمد بنزد رسول خدا و گفت یا رسول اللّه من منافق شدم
حضرت فرمود بخدا قسم که منافق نشدهاي اگر منافق شده بودي نزد من نمیآمدي که اعلام کنی گمان کنم که دشمن حاضر یعنی
شیطان آمده است بنزد تو و از تو پرسیده است که کی تو را خلق کرده است آن مرد گفت آري بحق آن خداوندي که ترا بحق
فرستاده است که چنین بود حضرت فرمود که شیطان بنزد شما آمده از راه اعمال و گناه بر شما غالب نشده است از این راه آمده
است که شما را گمراه کند و از راه دین بلغزاند هر که را این حالت رو دهد خدا را بیگانگی یاد کند و بسند حسن کالصحیح از
محمد بن مسلم از حضرت صادق علیه السّلام همین حدیث را روایت کرده است و در آخرش حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و
سلّم فرمود که این و اللّه محض ایمانست و ایضا بسند صحیح از علی بن مهزیار روایت کرده است که شخصی بخدمت حضرت امام
محمد تقی علیه السّلام نوشت و شکایت کرد از چیزهائی که در خاطر او خطور میکند حضرت در جواب نوشتند که اگر خدا
خواهد ترا بر حق ثابت میدارد و شیطان را راهی و استیلائی بر تو نمیدهد پس نوشتند که گروهی شکایت کردند بسوي رسول خدا
از اموري چند که در خاطر ایشان در میآید که اگر باد ایشان را از جاي بلندي بزیر اندازد یا ایشان را پاره پاره کند احب است
بسوي ایشان از آنکه تکلم بآن کنند حضرت فرمود که آیا این را در نفس خود مییابید گفتند بلی فرمود بحق آن خداوندي که
جانم در قبضه قدرت او است که این صریح و خالص ایمان است پس چون چنین امري در خاطر شما خطور کند بگوئید آمنّا باللّه و
رسوله و لا حول و لا قوة الا باللّه یعنی ایمان آوردیم بخدا و رسول او و مانعی از معاصی و قوتی بر طاعات نیست مگر بخدا مؤلف
گوید در آنکه این محض و صریح ایمان است چند وجه گفتهاند اول آنست که بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت
کردهاند که مراد آنست که این 623 خوفی که تو داري که چرا چنین امري بخاطر تو خطور کرده است و میترسی
که هلاك شده باشی از محض ایمانست اگر مؤمن نبودي پروا نمیکردي از خطور این و بدتر از این در خاطر تو دویم آنکه این
محض ایمانست که این احتمالات باطله را در خاطر میگذرانی که بدلیل و برهان باطل کنی تا در مذهب حق صاحب یقین شوي
سیم آنست که در حدیث سابق گذشت که چون شیطان مأیوس شده است از آنکه شما را بکفر و معاصی بیندازد شما را باین
وساوس اذیت میرساند پس سبب این حالت محض ایمانست و معنی اول که از امام منقول است بهترین معانی است و در امر بتوحید
از براي دفع این حالت چند وجه گفتهاند وجه اول آنکه مبادا مرگ او را در این حالت دریابد پس زبان او بتوحید جاري شود تا
صفحه 181 از 190
آنکه باین کلمه طیبه از دنیا برود (دویم) آنکه نفی میکند آنچه را در خاطر او فتاده است از آنکه اله را اله دیگر باشد و تصریح
میکند بآنکه الهی جز او نیست (سیم) آنکه این کلمه طیبه شیطان را میراند و دفع وسوسه او از گوینده او میکند و باین جهت باین
کلمه تلقین میکنند محتضر را (چهارم) آنکه افاده آن میکند که سلسله ممکنات باو منتهی میگردد پس او را موجدي نباشد (پنجم)
آنکه کسی که متصف بجمیع صفات کمال باشد متصف بمخلوقیت و احتیاج نمیتواند بود. دویم معصیتی که آدمی آن را اراده کند
و بعمل نیاورد حقتعالی آن را بفضل خود عفو فرماید چنانکه کلینی بسند کالصحیح از حضرت باقر علیه السّلام یا صادق علیه السّلام
روایت کرده است که حضرت آدم علیه السّلام گفت پروردگارا مسلط گردانیدي بر من شیطان را و او را مانند خون در بدن من
جاري گردانیدي از براي من چیزي قرار ده که از شر او نجات توانم یافت حقتعالی وحی کرد که اي آدم از براي تو قرار دادم این را
که هر که از ذریت تو قصد گناهی بکند بر او نوشته نمیشود و اگر بعمل آورد یک گناه نوشته میشود و هر که قصد کند که حسنه
بکند اگر نکند یک حسنه براي او نوشته میشود و اگر بعمل آورد ده حسنه از براي او نوشته میشود گفت پروردگارا زیاد کن گفت
از براي تو قرار دادم که هر که گناهی بکند و استغفار بکند گناه او را میآمرزم گفت پروردگارا زیاد کن فرمود توبه را از براي
ایشان پهن کردهام تا جان بگلو برسد گفت پروردگارا بس است مرا. و بسند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که
چهار خصلت است که حقتعالی مقرر فرموده کسی که با وجود اینها مستحق عقاب الهی گردد پس شقی و محروم است و آن
خصلتها اینها است کسی که قصد کند که حسنه را بعمل آورد اگر به عمل نیاورد بنیت 624 او یک حسنه از
براي او مینویسند و اگر بعمل آورد آن حسنه را ده حسنه از براي او مینویسند و اگر قصد کند که سیئه را بعمل آورد اگر نکند
هیچ گناه بر او نوشته نمیشود و اگر بکند هفت ساعت او را مهلت میدهند و ملکی که نویسنده حسنات است و در جانب راست او
است میگوید بملکی که نویسنده سیئات است و در جانب چپ او است که تعجیل مکن در نوشتن شاید بعد از این حسنهاي بکند
که این را محو کند زیرا که حقتعالی میفرماید بدرستی که حسنات برطرف میکند سیئات را یا شاید استغفاري بکند اگر بگوید
استغفر اللّه الذي لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة العزیز الحکیم الغفور الرحیم ذو الجلال و الاکرام و اتوب الیه بر او گناهی نوشته
نمیشود و اگر هفت ساعت بگذرد و حسنه بعد از آن نکند و استغفار نکند صاحب حسنات بسیئات میگوید بنویس گناه را بر این
شقی محروم. مؤلف گوید که شاید مطلق استغفار کافی باشد و خصوص این استغفار باعتبار آنکه اکمل افراد است مذکور شده
باشد و ایضا بسند معتبر از امام زاده عبد اللّه روایت کرده است که از پدر خود امام موسی علیه السّلام سؤال کردم که دو ملک که
در جانب راست و چپ آدمند آیا علم بهم میرسانند بفعل بد یا فعل خوب که بنده اراده فعل آن مینماید حضرت فرمود که بوي
کثیف که محل فضله است و بوي چیزهاي خوشبو مثل یکدیگرند گفتم نه فرمود که بنده هرگاه قصد حسنه میکند نفس او خوشبو
بیرون میآید ملک دست راست بملک دست چپ میگوید که باش که ترا با او کاري نیست قصد حسنه کرد پس اگر آن را بجا
آورد زبان او قلم او است و آب دهانش مداد او است پس از براي او مینویسند چون قصد گناهی کرد نفسش بد بو بیرون میآید
پس ملک دست چپ بملک دست راست میگوید باش که قصد گناهی کرد پس اگر آن را بجا آورد زبانش قلم او است و آب
دهانش مداد او است پس بر او نویسد و بدان که حقتعالی فرموده است إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ
یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ یعنی اگر ظاهر کنید آنچه در نفسهاي شما است یا پنهان کنید آن را حساب میکند
شما را خدا بآن پس میآمرزد از براي هر که میخواهد و عذاب میکند هر که را میخواهد و خدا بر همه چیز قادر است و عموم این
آیه بحسب ظاهر مخالفست با احادیثی که در این مطلب و مطلب سابق گذشت زیرا که دلالت میکند بر آنکه هر چه در نفس
آدمی حاصل میشود خدا بر آن محاسبه میفرماید اگر خواهد میآمرزد و اگر خواهد عذاب میکند و این شامل وسوسهها و اراده
گناه است و ممکن است باین روش جمع کنیم که عفو از آنها مخصوص شیعه است و مراد بمن یشاء شیعه است یعنی از شیعیان عفو
میکند و غیر شیعه را مؤاخذه میکند اگر باز موافق قواعد عقلیه خالی از اشکالی نیست زیرا که بعموم 625 شامل
صفحه 182 از 190
خطوراتی هست که اختیاري آدمی نیست و شیخ طبرسی گفته است که جمعی گفتهاند که این آیه منسوخ است بقول حقتعالی لا
یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها و در این باب حدیث ضعیفی نقل کردهاند و این سخن صحیح نیست زیرا که تکلیف امري که در وسع و
طاقت آدمی نباشد جایز نیست و قبیح است عقلا پس چون میتواند بود که حقتعالی تکلیف کند و بعد از آن نسخ کند پس باید که
مراد از آیه چیزي باشد که امر و نهی بآن متعلق تواند شد از اعتقادات و ارادات و اموري چند که از ما مستور است و اما آنچه داخل
در تکلیف نیست از وسوسهها که بیاختیار آدمی خطور میکند داخل در آیه نیست بدلیل عقل و بگفته حضرت رسول صلی اللّه
علیه و آله و سلّم که عفو کردهاند از این امت از آنچه فراموش کنند و از آنچه در خواطرها بگذرانند پس گفته است آنچه در
خواطر خطور میکند از معاصی خدا بر آن مؤاخذه نمیکند و مؤاخذه میکند بر آنچه عزم میکند آدمی بر آن و عقد قلب خود بر آن
میکند با آنکه میتواند خود را از آن نگاهدارد پس آن از جمله افعال قلبی است و خدا جزا میدهد او را بر آن چنانکه جزا میدهد بر
افعال جوارح اما جزاي عزم را میدهد نه جزاي فعل آن معصیت را که هنوز نکرده است بخلاف عزم بر طاعت که حقتعالی بر آن
عزم جزاي اصل طاعت را میدهد همچنانکه در اخبار آمده که کسی که انتظار نماز میکشد در نماز است یعنی ثواب نماز دارد مادام
که انتظار میکشد و این از لطایف نعمات خداست بر بندگان تمام شد کلام شیخ طبرسی و از جمله آیاتی که دلالت دارد بر مؤاخذه
بر افعال قلوب قول حقتعالی است وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَ َ ص رَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا یعنی پیروي
مکن چیزي را که علم بآن نداري بدرستی که گوش و چشم و دل همه اینها سؤال کرده میشوند و باز فرموده است کتمان نکنید
گواهی را و هر که کتمان کند آن را گناهکار است دل او باز فرموده است مؤاخذه نمیکند شما را خدا بسوگندهاي لغو که بر زبان
شما جاري شود و لیکن مؤاخذه میکند شما را بر آنچه عقد دل بر آن کردهاید و در جاي دیگر فرموده است و لیکن مؤاخذه میکند
شما را بآنچه کسب کرده است دلهاي شما پس از این آیات و امثال اینها معلوم میشود که بر فعل دلها مؤاخذه میباشد و باز فرموده
است وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَ عائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ و تقوي را نسبت بدل داده است و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله روایت
کردهاند که اشاره بدل نمود و فرمود تقوي و پرهیزکاري در اینجا است و حقتعالی تهدید فرموده است آنها را که دوست میدارند
امور قبیحه فاش گردد در مؤمنان و محبت کار دل است و ایضا کفر و شرك و حسد و بغض و کینه و امثال اینها که وعید عذاب و
عقاب 626 بر آنها شده است از افعال قلوبست پس چون میتواند بود که مؤاخذه بر آنها نبوده باشد و وجوه بسیار در
جمع میان آیات و اخبار گفته است و تحقیقش آنست که افعال قلوب بر چند قسم است (اول) آنست که محض خطور بال باشد و
آدمی را در آن اختیاري نباشد و آن قسم اول است که مذکور شد و خلافی نیست در آنکه عقابی بر آن مترتب نمیشود و محل
تکلیف نیست (دویم) شهوت و خواهش معصیت است بدون آنکه اراده بآن ضم شود و غالب اوقات آن نیز نسبت بعامه اختیاري
نیست مثل آنکه تخیل زنا و لواطه میکند و بیاختیار خواهش در نفس او بهم میرسد اما اراده آن فعل ندارد یا نظر میکند به پسر
مقبولی بدون قصد و عاشق او میشود اما اراده معصیتی ندارد و این نیز اختیاري نیست و محل تکلیف نیست لهذا وارد شده است که
نظر اول براي تست یعنی اگر بدون اختیار نظر بر او بیفتد و نظر ثانی بر تو است بآنکه بار دیگر از روي قصد و شهوت نظر کند یا
آن نظر را از روي خواهش مستمر بدارد و اگر مبدء عشق اختیاري باشد دور نیست که معاقب باشد هر چند در آخر بیاختیار باشد
همچنانکه در حدیث وارد شده است که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردند از عشق فرمود که دلی چندند که از یاد خدا
خالی شدهاند حقتعالی محبت غیر خود را بآنها چشانیده است (سیم) آنست که بعد از قصد معصیت و حصول شهوت قلب باعتبار
لوث از شهوات و غفلت از عقوبات نفع عاجلی در آن فعل تصور میکند و حکم میکند که باید آن فعل بعمل آید پس اراده در
نفس حادث میشود و قوي میشود تا بحد عزم میرسد و حیا و خوف دنیوي مانع او از فعل نمیگردد و حصول عزم گاهست بعد از
ترددات و تفکرات بسیار میباشد و بعد از عزم و مجزوم گردیدن اراده باز ممکن است که فعل بعمل نیاید بآنکه بعد از جزم پشیمان
شود یا غافل شود یا مانعی بهمرسد که آن فعل بر او متعذر شود پس بر اصل تصور معصیت و حصول شهوت و میل نفس که
صفحه 183 از 190
اختیاري نیست عقابی نمیباشد و اما حکم عقل ظاهر اخبار آنست که بر آن نیز عقابی نیست و بعضی گفتهاند اگر باختیار باشد
معاقب است و اگر بدون اختیار باشد معاقب نیست و اگر اراده و عزم بر فعل حاصل شود و فعل را بعمل نیاورد از براي عایقی و
مانعی باز ظاهر اخبار بسیار است که او را مؤاخذه بر آن عزم نیست و بعضی از عامه بتفصیل قائل شدهاند که اگر از براي ترس خدا
و عقوبت روز جزا ترك فعل کند و نادم شود از آن قصدي که کرده بود حسنه از براي او نوشته میشود و آن حسنه مکفر سیئه عزم
بر فعل است و اگر ترك فعل از براي عایقی دیگر باشد و از ترس خدا نباشد یک گناه بر او نوشته میشود و بعضی از متکلمین امامیه
متابعت ایشان کردهاند و استدلال کردهاند بروایتی که از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله منقول است که چون بنده اراده معصیت
کند ملائکه گویند 627 پروردگار را این بنده تو میخواهد گناهی بکند حقتعالی میفرماید اگر سیئه را بعمل آورد بر
او بنویسید بمثل آن و اگر ترك کند حسنه بنویسند زیرا که ترك نکرده است مگر از براي من و ایضا از آن حضرت روایت
کردهاند که محشور نمیشوند مردم مگر بر نیات خود و گفتهاند ما میدانیم که کسی که در شب عزم کند که در صبح مسلمانی را
بکشد یا زنا با زنی بکند و در آن شب بمیرد مصر بر گناه مرده است و بر نیت خود محشور میشود و دلیل قاطع در این باب آنست
که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود که هرگاه دو مسلمان شمشیر بر یکدیگر بکشند قاتل و مقتول هر دو در آتشند گفتند
یا نبی اللّه مقتول چرا در جهنم است فرمود براي آنکه اراده قتل دیگري کرده است مؤلف گوید که این اخبار از طریق عامه وارد
شده است و معارضه با آن اخبار معتبره نمیکند و بر تقدیر تسلیم حدیث اول ممکن است که نوشتن حسنه موقوف باشد براي آنکه
از براي خدا باشد و اگر از براي خدا نباشد نه حسنه نوشته میشود و نه سیئه و حدیث دویم مجمل است و صریح نیست و مثالی که
گفته است اول سخن است و ممنوع است و حدیث ممکن است که مراد اراده بآن افعال باشد از شمشیر کشیدن و در برابر او
ایستادن و معین او بر قتل خود شدن و آنها که قایل شدهاند که معاقب میشوند میگویند که بعزم بر سیئه معاقب میشود- نه بر اصل
فعل پس اگر بعمل آورد سیئه دیگر بر اصل فعل مترتب میشود (چهارم) افعال قلوب است از عقاید باطله و شک در اصول عقاید و
در آن شکی نیست که بآنها معاقب است (پنجم) اخلاق ذمیمه است مانند حقد و حسد و کینه مؤمنان و سوء ظن بایشان و امثال اینها
و اکثر اینها را معصیت میدانند هر چند اظهار نکند و بسیاري از اخبار دلالت میکند بر آنکه اظهار اینها معصیت است نه اصل اینها و
این انسب است بشریعت سمحه سهله و عدم حرج در دین و ظاهر آنست که عدم مؤاخذه بر اراده معصیت مخصوص مؤمنان باشد
پس منافات ندارد با حدیثی که وارد شده است که اهل جهنم براي این در جهنم مخلدند که نیت ایشان در دنیا این بوده است که
اگر مخلد در دنیا باشند همیشه کافر باشند و معصیت خدا بکنند و جوابهاي دیگر نیز میتوان گفت بدان که ظاهر کلام اکثر فقها و
متکلمین آنست که اراده معصیت و عزم بر آن حرام است اما حقتعالی بفعل خود آنها را بخشیده است و وعده مغفرت نموده است
چنانکه صغیره معصیت است و با اجتناب کبائر حقتعالی آنها را میآمرزد پس آنچه خواجه نصیر در تجرید گفته است که اراده قبیح
قبیح است و منافات ندارد با عفو و در کلام أبو الصلاح نیز مثل این گذشت و سید مرتضی در تأویل قول حقتعالی إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ
مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا 628 وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما گفته است که مراد آنست که فشل و جبن بخاطر ایشان خطور کرد نه آنکه عزم
بر آن کردند بعد از آن گفته است اراده معصیت و عزم بر آن معصیت است و جماعتی تجاوز از حد کردهاند حتی آنکه گفتهاند
عزم بر کبیره کبیره است و عزم بر کفر کفر است. و شیخ شهید در قواعد گفته است تأثیر نمیکند نیت معصیت عقابی را و نه ندامتی
را مادام که مرتکب آن نشوا و آن از جمله چیزهائی است که ثابت شده است در اخبار که حق تعالی عفو از آنها کرده است پس
گفته است اگر نیت معصیتی بکند و مرتکب شود امري را که معصیت میداند پس خلافش بر او ظاهر شود آیا این نیت اثر میکند
محل نظر است از این جهت که مصداق معصیت نشده است پس بمنزله آنست که نیت معصیت کرده است و بس و بر نیت معصیت
بدون فعل آن مؤاخذه نیست و از این جهت که دلالت میکند بر آنکه هتک حرمت شریعت کرده است و جرأت بر معاصی نموده
است و حال آنکه بعضی از اصحاب ما گفتهاند که اگر مباحی را بیاشامد بنحو آشامیدن شراب مسکر و شبیه به آن فعل حرامی
صفحه 184 از 190
کرده خواهد بود و شاید از براي محض نیت نباشد بلکه بانضمام فعل جوارح دخل داشته باشد و چند امر دیگر که محل نظر است
اول آن که زن یا کنیز خود را در خانه دیگري بیابد و گمان کند که زن اجنبیه است و با او جماع کند و بعد از آن معلوم گردد که
زوجه یا امه او بوده است دویم آن که زوجه خود را وطی کند و گمان کند که حایض است پس ظاهر شود که طاهر است سیم آن
که طعامی را در دست دیگري ببیند و نداند که ملک اوست و بجبر بگیرد و بخورد پس ظاهر شود که ملک او بوده است چهارم
آن که گوسفندي را ذبح کند بقصد عدوان پس ظاهر شود که ملک او بوده است پنجم آن که شخصی را بکشد و گمان کند که
محقون الدم است پس ظاهر شود که خونش هدر بوده است تا اینجا کلام شیخ بود و شیخ بهاء الدین گفته است که بعضی از جمله
این صور شمردهاند این را که نماز کند در جامهاي بگمان آنکه حریر است یا مغصوب است و عالم بحکم بوده باشد که نماز در آن
باطل است پس بعد از نماز ظاهر شود که ممزوج است و غصب نیست یا مباح است و تردد کرده است در آن که نمازش باطل است
یا صحیح است و اولی آنست که ترددي نیست در آن که نمازش باطل است بلی صحت نماز نزد کسی میتواند بود که نهی در
عبادات را مستلزم فساد نداند سیم در بیان سائر اموري است که حقتعالی بر آنها مؤاخذه نمیفرماید بسندهاي بسیار صحیح و معتبر از
طریق عامه و خاصه از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم منقولست که حقتعالی برداشته 629 است از امت من
نه چیز را (اول) خطا یعنی امري که بیاختیار و بغفلت از او صادر شود مثل آنکه اراده کرد که تیري بجانب آهوئی بیندازد بر آدمی
خورد و او را کشت یا مجروح کرد و خطائی که مفتی در مسأله یا حاکم شرعی در حکمی بکند و بذل جهد خود را در آن کرده
باشد و تقصیري نکرده باشد یا طبیب در معالجه بیماري خطائی بکند و تقصیري در آن نکرده باشد در اینها گناهی بر فاعل اینها
نیست اما مؤاخذه دنیوي در بعضی هست و در اول دیت لازم میشود بر عاقله و همچنین اگر در خواب کسیرا بکشد گناهی بر او
نیست بلکه دیت لازم میشود در مال او یا بر عاقله است و خطاي حاکم بر بیت المال است بنا بر مشهور و در طبیب بعضی گفتهاند
مطلقا ضامن است دیت را در مال خود و بعضی گفتهاند که اگر آن کسی که معالجه او میکند ابراء ذمه او بکند ضمان از او ساقط
میشود (دویم) فراموشی است یعنی عقابی نیست بر کسی که از روي فراموشی گناهی یا ترك واجبی بکند هر چند اگر ترك رکن
بکند در نماز از روي فراموشی اعاده نماز را بکند و در ترك بعضی از افعال بعضی سجده سهو لازم میشود (سیم) آنچه نداند و
ظاهرش آنست که جاهل مطلقا معذور باشد و آیات و اخبار بسیار بر این دلالت دارد و در بسیاري از موارد باین استدلال میتوان
کرد خواه جهل مسأله باشد یا جهل موارد حکم اما اکثر علما در موارد خاصه باین قائل شدهاند مثل نماز کسی که جاهل بنجاست
جامه یا بدن یا موضع سجود که مشهور آنست که اعاده نماز در وقت و خارج وقت بر او واجب نیست و همچنین کسی که جاهل
باشد بغصبیت مکان یا جامه و در آن نماز کند یا کسی که جاهل باشد بوجوب جهر و اخفات و در مواضع آنها ترك کند و نکاح
در عده چنان که سابقا مذکور شد و امثال اینها که در موضع خود ذکر کردهاند و اگر مراد عدم مؤاخذه عقاب باشد اگر در تقصیر
در تفحص نکرده باشد ظاهرش عموم است در جمیع احکام و ادله عقلیه بسیار بر این دلالت دارد (چهارم) چیزي چند که طاقت آن
نداشته باشند چنانچه حقتعالی فرموده است رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِهِ یعنی اي پروردگار ما بار مکن بر ما چیزي را که طاقتی
نیست ما را بآن بعضی گفتهاند مراد تکلیف ما لا یطاق است و هر چند بر خدا قبیح است و محال است که از حقتعالی واقع شود
ممکن است دعا کردن بر سبیل تعبد باشد و بعضی گفتهاند مراد عذابها و عقوبتها است که بر امم سابقه نازل میشد و حقتعالی
ببرکت حضرت رسالت از این امت برداشته 630 است و اظهر آنست که مراد تکالیف شاقهایست که در امم سابقه
بود و در این امت حقتعالی آسان گردانیده است و در این حدیث ظاهرا این معنی مراد باشد (پنجم) چیزي که مضطر شده باشد بآن
خواه از نزد خدا باشد مثل خوردن میته در وقتی که خوف هلاك باشد و آشامیدن آب نجس در حال اضطرار و آشامیدن شراب در
وقتی که لقمه در گلویش بند شده باشد و مایع دیگر نباشد و تداوي بحرام در وقتی که دوا منحصر در آن شده باشد بنا بر مشهور
میان علماء و اخبار بسیار وارد شده است بر عدم جواز تداوي بحرام خصوصا در شراب حتی بچشم کشیدن آن و در حدیث وارد
صفحه 185 از 190
شده است که هر که میلی از مسکر بچشم کشد حقتعالی میلی از آتش جهنم بچشم او کشد و در اخبار بسیار وارد شده است که
حقتعالی در هیچ حرامی در او شفا قرار نداده است و بعضی از علماء تداوي مسکر را مطلقا جایز نمیدانند بلکه سایر محرمات را و
اشهر جواز است خواه از قبل خودش باشد یا از قبل غیر او مانند کسی که جراحتی بر خود وارد سازد یا کسی او را مجروح گرداند
در ماه رمضان و مضطر شود بسوي افطار و علما گفتهاند که باغی و عادي را جایز نیست خوردن میته در وقت ضرورت بلکه سایر
محرمات زیرا که حقتعالی فرموده است فَمَنِ اضْ طُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ یعنی پس هر که مضطر شود و باغی و عادي نباشد
پس گناهی نیست بر او و در معنی باغی و عادي خلاف است در بعضی از روایات وارد شده است که باغی آنست که خروج بر امام
کند و عادي کسی است که براه زنی رود و بر اینها میته حلال نمیشود و روایت دیگر وارد شده است که باغی طالب صید است و
عادي دزد است اگر اینها مضطر شوند بر اینها میته حلال نمیشود و قصر نماز نمیتوانند کرد و در حدیث دیگر وارد شده است که
باغی کسی است که براي لهو و بازي بشکار میرود نه از براي نفقه عیال و عادي دزد است و اکثر گفتهاند که بقدر سد رمق میخورد
نه آن قدر که سیر شود (ششم) چیزي است که او را بر آن اکراه کنند و در احکام تقیه گذشت چیزهائی که به اکراه حلال میشود
(هفتم) طیره است و آن عبارتست از تأثر نفس بفالهاي بد مثل آنکه در میان عرب تطیر میکردهاند در وقتی که بسفري میرفتهاند
بمرغی یا شکاري که از جانب راست او پیدا شود و بفال خوب میگرفتهاند و اگر از جانب چپ بدم تیر ایشان بیاید بفال بد
میگرفتهاند و در میان عجم نیز شایع است که اگر بسفري یا مقصدي روند جنازه یا کشتهاي بر سر راه خود ببینند بفال بد میدانند حق
الیقین، ص: 631 و آنکه در حدیث وارد شده است که طیره در این امت نمیباشد چند احتمال دارد اول آنکه مراد رفع مؤاخذه و
عقاب باشد یعنی اگر کسی را چنین امري بخواطر رسد چون اختیاري نیست و نمیشود که نفس از او متأثر نشود خدا براي آن
مؤاخذه نمینماید و کفارهاش آنست که توکل کند بر خدا و امضاي آن امر بکند چنانچه در حدیث وارد شده است که چون تطیر
کنی بگذر و اعتنا مکن دویم آنست که مراد دفع تأثیر آن باشد از این امت ببرکت آنچه بایشان رسیده است از رسول خدا صلی اللّه
علیه و آله و سلّم و ائمه علیه السّلام از عدم اعتناي بآن و توکل بر خدا و ادعیه و اذکاري که روایت کردهاند از براي دفع ضرر آن
سیم آنکه مراد برفع آن منع از آن باشد و عدم جواز آن چنانکه صاحب نهایه و اکثر عامه فهمیدهاند و این معنی از این حدیث بسیار
بعید و معنی اول اظهر است و احادیث در باب تأثیر طیره مختلف است و مقتضاي جمع میان آنها آنست که اگر توکل آدمی ضعیف
باشد و نفس از آن متأثر شود ممکن است تأثیر بکند و اگر توکلش بر خدا قوي باشد و اعتنا بشأن آن نکند اثر نمیکند. (هشتم)
وسوسه و تفکر در خلق است و در حدیث معتبر دیگر از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که سه چیز است که نجات نیافته
است از آنها پیغمبري و هر که پستتر از او است تفکر و وسوسه در خلق و طیره و حسد مگر آنکه مؤمن بکار نمیفرماید حسد خود
را و بر هر تقدیر این فقره نیز چند احتمال دارد (اول) آنکه مراد وسوسههاي شیطان باشد که حادث میشود بسبب تفکر در احوال
خلق و گمان بد بردن بایشان بسبب آنچه مشاهده میشود از احوال و افعال ایشان و حقتعالی بر آن مؤاخذه نمیفرماید زیرا که رفع آن
غالبا از نفس ممکن نیست لیکن واجب است بر او که باین گمان حکم نکند و اظهار ننماید و عمل بموجب آن نکند بآنکه قدح
کند در ایشان و رد شهادت ایشان بکند و در احادیث عامه وارد شده است که هرگاه ظن و گمان کنی تحقیق و جزم مکن و در
حدیث دیگر وارد شده است که زنهار حذر کنید از گمان بد بردن بدرستی که ظن بد بردن دروغترین سخنها است (دویم) آنست
که مراد تفکر در وساوسی باشد که حادث میشود در نفس در مبدء خلق اشیاء و آنکه خدا را کی آفریده است و کی ایجاد کرده
است و در کجاست و مثل اینها از اموري که اگر تکلم کند بآنها موجب کفر و شرك خواهد بود چنانچه در وسوسه گذشت (سیم)
آنکه مراد تفکر کردن باشد در قضا و خلق اعمال عباد و حکمت در خلق بعضی از شرور در عالم مانند خلق ابلیس و موذیات و
تمکین اشرار بر اضرار اخیار و خلق کفار و خلق جهنم و مخلد بودن کفار در آن و مثل اینها از اموري که کم کسی از اینها خالی
میباشد و اینها معفو است هرگاه مستقر نگردد در نفس 632 و بسبب آن شکی در عدل و حکمت حقتعالی بهم
صفحه 186 از 190
نرسد و در روایت ابن بابویه این تتمه هست ما لم ینطق بشفه یعنی مادامیکه تکلم نکند بلب و در این مقام معنی اول ظاهرتر مینماید
(نهم) حسد است مادام که ظاهر نکند بدست یا بزبان و از این حدیث ظاهر میشود که حسدي که اظهار نکند داخل معاصی نیست یا
معفو است و این خلاف مشهور است اما به وسعت رحمت الهی انسب است زیرا که کم کسی خود را از این خالی تواند کرد و این
تکلیف نسبت باکثر خلق موجب حرج است و ممکن است مادام که اظهار نکند متعلق بوسوسه و طیره نیز باشد چنانچه دانستی و
اکثر اینها بنا بر اکثر معانی چون بر حقتعالی قبیح است و صدورش از او محال است شاید مراد اختصاص مجموع این خصال باشد
باین امت پس منافات ندارد با آنکه بعضی مشترك باشد میان این امت و سایر امم و اللّه یعلم و احادیث بسیار وارد شده است که
هر امري که از جانب خدا بر بنده وارد شود خدا اولی است بقبول عذر و تا امري را از براي مردم بیان نفرماید و در آن باب حجت
بر ایشان تمام نکند بر ترك آن ایشان را عذاب نمیکند و ایضا اخبار بسیار وارد شده است که خدا برداشته است قلم تکلیف را از
کودك تا محتلم شود و از دیوانه تا عاقل شود و از کسی که در خواب است تا بیدار شود و شیخ طوسی بسند معتبر از حضرت
رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که حقتعالی وحی میکند بحافظان کرام که کاتبان اعمال عبادند که منویسید
گناهی بر بنده مؤمن من در وقت دلتنگی و در کافی روایت کرده است بسند حسن کالصحیح از علی بن عطیه که گفت در خدمت
حضرت صادق علیه السّلام بودم مردي از آن حضرت سؤال کرد از شخصی که از او امري صادر میشود در حد غضب آیا خدا او را
مؤاخذه میکند بآن- حضرت فرمود خدا از آن کریمتر است که او را از جا بدر آورد و از او مؤاخذه نماید و ابن بابویه در رساله
اعتقادات گفته است که اعتقاد ما در تکلیف آنست که اللّه تعالی تکلیف نکرده است بندگان خود را مگر کمتر از آنچه طاقت
دارند چنانکه فرموده است لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها یعنی تکلیف نکرده است خدا نفسی را مگر بقدر وسع و آسانی او و وسع
کمتر از طاقت است و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که بخدا سوگند که خدا تکلیف نکرده است بندگان را مگر کمتر از آنچه
طاقت دارند زیرا که تکلیف کرده است ایشان را در هر شب و روز پنج نماز و در سالی سی روز روزه و در هر دویست درهم پنج
درهم و در تمام عمر یک حج و ایشان طاقت زیاده از همه اینها دارند.
خاتمه در بیان احوال عالم بعد از انقضاي امر قیامت-
ابن بابویه و عیاشی از محمد بن مسلم روایت کردهاند از امام محمد باقر علیه السّلام که گفت بتحقیق که خدا خلق
633 کرده است در زمین از روزي که زمین را خلق کرده است هفت عالم که ایشان از فرزندان آدم نیستند خلق کرد ایشان را از
ادیم ارض یعنی از روي زمین پس ساکن گردانید ایشان را در زمین یکی بعد از دیگري با عالم خود پس خلق کرد پدر این بشر را
و خلق کرد ذریت او را از او نه و اللّه خالی نبوده است بهشت از ارواح مؤمنان از روزي که بهشت را خلق کرده و خالی نبوده است
جهنم از ارواح کافران از روزي که جهنم را خلق کرده است شاید گمان کنید که چون روز قیامت شود حقتعالی بدنهاي اهل بهشت
را با ارواح ایشان بسوي بهشت فرستد و بدنهاي اهل جهنم را با ارواح ایشان در جهنم ساکن گرداند خدا را کسی عبادت نخواهد
کرد در بلاد او و خلقی نخواهد آفرید که او را عبادت کنند و اعتقاد به یگانگی او بکنند و تعظیم او بنمایند چنین نیست بلکه خلق
دیگر میآفریند که او را به یگانگی عبادت کنند و زمین دیگر خواهد آفرید که ایشان را بردارد و آسمان دیگر خواهد آفرید که بر
ایشان سایه بیفکند آیا نشنیدهاي که خدا فرموده است روزي که بدل شود زمین بغیر زمین و بدل شوند آسمانها و فرموده است آیا
مانده شدیم و بتنگ آمدیم از خلق اول بلکه ایشان در شبههاند و شک دارند در خلق تازه و مراد این خلقتی است که بعد از قیامت
خواهد شد و ایضا در خصال بسند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که در تفسیر آیه دوم فرمود که چون حقتعالی فانی
میگرداند این خلق را و این عالم را و ساکن میگرداند اهل بهشت را در بهشت و اهل جهنم را در جهنم تازه میکند عالمی را بغیر از
این عالم و خلق تازه ایجاد میکند از غیر نر و ماده که او را بیگانگی بپرستند و از براي ایشان خلق میکند زمین را بغیر این زمین که
صفحه 187 از 190
ایشان بر روي آن باشند و آسمانی بغیر این آسمان که بر بالاي سر ایشان باشد شاید گمان کنی که خدا همین یک عالم را آفریده
است و خلقی بغیر شما نیافریده است بلکه بخدا قسم که حق تبارك و تعالی هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده است که تو در
آخرین عالمها و آدمهائی بدان که این احادیث را اکابر محدثین در کتب معتبره ایراد کردهاند و متکلمان امامیه متعرض این مطلب
بنفی و اثبات نشدهاند و منافات با ادله عقلیه و اصول قطعیه ندارد و اما بحدي نرسیده است که مورث قطع و جزم باشد و اخبار بسیار
وارد شده است که امور غریبه و احادیث عجیبه که از ما بشما برسد و عقل شما از قبول آنها امتناع کند مبادرت برد و انکار منمائید
و تکذیب قائل آنها مکنید و تأویلش را بما رد کنید پس انکار اینها نمیکنیم و جزم بوقوعش نمیکنیم و در مرتبه تجویر و احتمال
میگذاریم. 634 تمام شد کتاب حق الیقین در آخر شهر شعبان المعظم سال هزار و صد و نه از هجرت مقدسه
حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم چون به استعجال در تراکم اشتغال نوشته شده ملتمس از ناظران آن
که بزودي در صدد اعتراض برنیایند و چون ترمیم و تجدید اصول مندرسه امامیه که سالها است آثار آنها محو شده و اکثر مدعیان
علم اعراض از آنها نمودهاند و اصول معتزله را قدوه خویش ساخته دست از آیات کریمه و اخبار متواتره برداشتهاند در این رساله
حسب المقدور ایراد نمودهام شکر آن را بکفران مبدل ننمایند و گاهی بطلب غفران و دعاي خیر یاد نمایند الحمد للّه رب العالمین و
الصلاة و السّلام علی خیر خلقه محمد و آله اجمعین الطیبین الطاهرین